بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب میراث کاغذی | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب میراث کاغذی

بریده‌هایی از کتاب میراث کاغذی

نویسنده:احسان عبدی
انتشارات:انتشارات آرنا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۳۰ رأی
۴٫۰
(۱۳۰)
آدمیزاد وقتی به وطنی که از اون کنده شده و رفته، برمی‌گرده، دیگه هیچ‌جوره نمی‌تونه مثل قدیما باهاش چفتش بشه؛ می‌دونی چرا؟ چون همهٔ آدمای دیارش یا مًردن، یا عوض شدن و رفتن، یا این‌که به اون سن و سال و شرایط قبلشون نیستن و نمی‌شه باهاشون مثل قدیم بُر خورد و خاطره‌سازی کرد. واسه همین، بی‌وطن‌تر از کسی که توی غربت زندگی می‌کنه اونیه که بعد از مدت‌ها دوباره به وطنش برمی‌گرده.
مریم
دست خالی فقط به درد توی سر زدن می‌خوره.
مریم
«بردمت تا کهکشان‌های عشق پرکشان تا بی‌کران‌های عشق...»
کاربر ۲۸۶۱۶۷۲
دریافته بودم که برای ابدی کردن عشق باید مرزهایی نادیده بگذارم. مرزهایی که از آن حتی یک حرف و کلام و نگاه عاشقانه هم نتواند عبور کند.
کاربر ۵۴۰۴۱۵۰
حس می‌کردم که او با کوشش و جدیتش، سعی در پنهان کردن آن جذابیت خدادادی را دارد. انگار که آن‌چه در نظر انسانی چون من شگرف و زیبا به نظر آمده‌بود را برای شخصیت پُرتلاش و مردصفتش عار می‌دانست. خلاصه این‌که زیبایی‌اش برایم روح داشت یا شاید اشتباه گفته باشم؛ روحش برایم زیبا بود.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار

حجم

۳۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

حجم

۳۶۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۴۸ صفحه

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد