بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جاده سیب های وحشی | طاقچه
کتاب جاده سیب های وحشی اثر ف صفایی‌فرد (دنیا)

بریده‌هایی از کتاب جاده سیب های وحشی

امتیاز:
۴.۱از ۱۶۴ رأی
۴٫۱
(۱۶۴)
یعنی آدمِ تنها حق نداره بهش خوش بگذره!
n re
خسته بودم. خسته از این همه دویدن بی‌فرجام.
n re
تا نرسی نمی‌فهمی که هیچ‌چیز اون‌جوری که از دور می‌دیدی نبوده.
n re
چطور برای گذشتهٔ خودش، گذشته‌ها گذشته و برایم مهم نبود که چه غلط‌هایی کرده، اما پای یک دختر که وسط می‌آمد دیگر گذشته‌ها نمی‌گذشت!
n re
این حرف‌ها که گذشتهٔ هرکس مال خودشه تو فرهنگ ما جواب نمی‌ده. گذشتهٔ آدم انگار مال همه هست. جز خودش...
n re
باز گفت: ـ اما این وسط یه گروهی هستند که شانس در خونه‌شون رو واسه حالگیری می‌زنه.
faem
این را فقط خودم و خدا می‌دانستیم که قرار بود رازدار باشیم
n re
چشمم روشن شده بود، به خیلی چیزها. به همان نقاب‌هایی که روی صورت آدم‌ها بود و فقط باید شرایط به هم می‌ریخت تا بیفتد و ذات اصلی‌شان مشخص شود. دلم می‌خواست بروم جایی که هیچ‌کس نباشد.
n re
بذار کاری که می‌خوام رو انجام بدم. خسته شدم از بس واسه هرکاری جواب پس دادم
n re
کاسهٔ صبر من اما خیلی وقت بود که دیگر جا نداشت.
n re

حجم

۷۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۱۶ صفحه

حجم

۷۹۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۱۶ صفحه

قیمت:
۷۹,۵۰۰
۳۹,۷۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد