بریدههایی از کتاب تصرف عدوانی
نویسنده:لنا آندرشون
مترجم:سعید مقدم
ویراستار:ناصر زراعتی
انتشارات:نشر مرکز
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۸از ۷۱ رأی
۳٫۸
(۷۱)
هر کس... بهشکلِ غیرِقانونی، مالی را از تصرفِ دیگری بیرضایتِ او خارج یا بههر نحوِ دیگر آن را حیف و میل کند، به اتهامِ تصرفِ عُدوانی محاکمه خواهد شد...
AS4438
عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمیناندادنهای پیدرپی و چشم به چشمِ هم دوختن است. وقتی چشمها بههم بسیار نزدیک میشوند، چشمِ هیچکدامشان چیزِ دیگری نمیبیند.
SaNaZ
تصوّر میکرد روزی، چگونگی ارتباطِ چیزهای هستی را خواهد فهمید. امّا تا آن روز، حقیقتها را جزءبهجزء میشناخت.
SaNaZ
گویی او هم چیزی را گزارش میداد که کسی نپرسیده بود، برای آنکه چیزی را پنهان کند که هیچکس نمیدید.
SaNaZ
احساس میکرد بسیار تنهاست و خستگی او را از پا درآورده است.
SaNaZ
محتوای جملهٔ هوگو («وقتی برگشتی، میتوانیم تماس بگیریم.») قطعاً سنگین نیست. عبارتِ محترمانهٔ رایجی است که به مسافر میگویند. معنایش میتواند این باشد که: «هفتهٔ آینده یا دو ماهِ دیگر میبینمت.» عبارت محتوای خود را بیان نمیکند، بلکه رابطـهٔ عادی بینِ آدمها را به رسمیت میشناسد: «ما همدیگر را میشناسیم. باهم هیچ دعوایی نداریم و این آخرین باری نیست که باهم صحبت میکنیم.» امّا وقتی این عبارت را به کسی میگویند که بهشدّت شوقِ دیدار دارد، بیرحمانه میشود. ترکیبی میشود از سهلانگاری و بُزدلی و احساسِ گناه... و توجه و مراقبتی را القا میکند که توانِ برآوردنش را ندارند.
سورینام
با این حال، پس از فرستادنِ پیام، احساسکرد پیروزی ناچیزی بهدست آورده است. هم خودِ نوشتن و هم اینکه خشمش را بهشکلِ ضربههایی سخت و خوشبیان به او برگردانده بود، رنج او را برای لحظهای کوتاه، کمتر کرد. و پیام نوعی تماس بود؛ شکلی از برخوردِ انسانی که سکوتِ غیرِقابلِتحمل را میشکست. هوگو پیام را میخواند و به او فکر میکرد و به آن پاسخ میداد.
امّا هیچ پاسخی نیامد. هیچچیز نیامد.
شنبهشب گذشت. یکشنبه هم گذشت.
صبحِ دوشنبه، سه روز و دو شب گذشته بود، بیآنکه از هوگو خبری رسیده باشد. هوگو نشان میداد که چگونه یک نفر را بهلحاظ اجتماعی میکُشند.
سورینام
از چند محله گذشت و در مرکزِ شهر، به یک فروشگاهِ کتابهای قدیمی رسید. کتابی را دید که میخواست برای هوگو بخرد، امّا تصمیم گرفت تا هفتهٔ آینده صبر کند. نمیدانست هوگو کتابِ دیگری از او میپذیرد یا اصلاً میخواهد او را ببیند یا نه؟... آنچه را میانشان رُخ داده بود نمیفهمید. بدتر از همه این بود که درک نمیکرد در میانِ چه ماجرایی است. آیا از او سوءِاستفاده شده بود؟ هیچ دردی سختتر از نفهمیدن نیست.
سورینام
استر ناگهان پی بُرد که آپارتمانِ دلدارِ او که چند لحظه پیش آن را تَرک کرد، ویرانهترین ویرانهای است که دیده. احساس کرد ارزشِ اینهمه عشق و علاقهٔ او را ندارد. بعد فکر کرد همواره ارزش آن را دارد. احساس و فکر کرد: «چه ارزشش را داشته باشد، چه نداشته باشد، نمیتوانم از او دوری کنم.»
سورینام
وقتی برگشت خانه، بیآنکه کفشهایش را دربیاوَرَد، خود را رساند به تلفن. هیچ خبری نبود. هوگو نه تلفن کرده بود، نه پیام گذاشته بود. برای حادنشدنِ درد و رنج، باید جامهای عشق پیوسته پُر شود.
زندگی عاطفی او فعلاً در حالتِ نارضایتی ناشی از افزایشِ انتظارات بود. تنها حُسنِ این حالت این بود که ناامیدی پس از مدّتی میتوانست تغییرِجهت دهد و به قانونِ طبیعی دیگری برسد: وقتی انتظارات کاهش مییابد، کوچکترین نشانی از امید موجبِ شادی میشود.
سورینام
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۵۰%
تومان