بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تصرف عدوانی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب تصرف عدوانی

بریده‌هایی از کتاب تصرف عدوانی

نویسنده:لنا آندرشون
ویراستار:ناصر زراعتی
انتشارات:نشر مرکز
امتیاز:
۳.۸از ۷۹ رأی
۳٫۸
(۷۹)
ما کُنش‌های دیگران را رفتارباورانه تفسیر می‌کنیم، از بیرون و عینی. امّا کُنش‌های خودمان را پدیدارشناسانه، از درونِ آگاهیمان می‌فهمیم. این مُعضلِ بشر است. برای همین ما برای فهمِ رفتارِ خودمان، چنین گشوده و فراخ‌دلیم، امّا برای فهمِ دیگران، چنین بسته و تنگ‌نظر...
Maede N
عشق به کلمه نیاز دارد. مدّتی کوتاه می‌توان به حسِ بی‌کلام اعتماد کرد، امّا در درازمدّت، عشقِ بی‌کلام و کلامِ بی‌عشق دوام نخواهد آوَرد. عشق جانوری است گرسنه؛ خوراکش ارتباط، اطمینان‌دادن‌های پی‌درپی و چشم به چشمِ هم دوختن است. وقتی چشم‌ها به‌هم بسیار نزدیک می‌شوند، چشمِ هیچ‌کدامشان چیزِ دیگری نمی‌بیند.
Maede N
مردم اغلب با کسانی که در فاصلهٔ دور قرار دارند، مهربانند. آن‌ها اَدای مهربانی را درمی‌آورند؛ چیزی که هیچ هزینه‌ای ندارد. آن‌چه به دیگران ربط دارد، تأثیرِ ناچیزی روی آن‌ها می‌گذارد. از این رو، اَدای مهربانی درآوردن آسان‌تر است از نامهربانی که فقط ناراحتی و دردسر ایجاد می‌کند. اَدای مهربانی درآوردن باعث می‌شود آدم را راحت بگذارند.
Maede N
مردم دروغ می‌گویند که آزاد باشند، چون اگر راست بگویند، آزادشان نمی‌گذارند. مردم دروغ می‌گویند برای این‌که دیگران به خود حق می‌دهند به‌نامِ «حقیقت»، با آن‌ها مقابله کنند. دروغ به‌منزلهٔ گریز از تنزه‌طلبی مطلق، تبدیل به نوعی مقاومت می‌شود در برابرِ صداقتی که ادعای تمامیت‌خواهانه دارد.
Maede N
روشن است که مردم می‌توانند بدونِ گفت‌وگوهای جالب زندگی کنند. نیازِ اوّلیهٔ آن‌ها هم‌صحبتی تنانه نیست، بلکه آزادی از رنج است؛ آزادی از رنج همیشه مقدم است بر ارزش و معنا؛ آزادی از رنج را به‌قیمتِ ملال و سستی می‌خرند.
Maede N
آدمی می‌تواند حتی دلتنگِ کسی شود که او را فقط در خیالِ خود دیده است. عاشقِ آفریدهٔ خود نبود. کسی را که دوست داشت نیافریده بود.
venus
آن‌چه را به‌واسطهٔ ترّحم انجام می‌دهند، برای کسی که امید داشته آن را از روی عشق انجام دهند، ارزشِ ناچیزی دارد.
سعیدا
خودش باید می‌دانست کسی‌که تَرک می‌کند، دردی ندارد. کسی‌که تَرک می‌کند، صحبت نمی‌کند، زیرا حرفی برای گفتن ندارد. کسی‌که تَرک می‌کند، آماده است. دردِ بزرگ این است. کسی‌که تَرکش می‌کنند، نیاز دارد تا ابد صحبت کند. و همهٔ این صحبت‌ها تلاشی است برای گفتنِ این‌که دیگری اشتباه کرده است.
سعیدا
آدم چند بار باید پیاده‌رویی را طی کند تا دلسرد شود؟
سعیدا
می‌گفت قطعاً حق با آن‌هاست، امّا باید فکر کند این‌طور نیست، تا بتواند آن را تحمّل کند.
سعیدا
وقتی چیزِ دیگری وجود ندارد، اعادهٔ حیثیت باقی می‌مانَد تا آدم مبارزه را ادامه دهد و تسلیم نشود.
سعیدا
آن‌ها را خواند و دید که همه به‌همان شیوهٔ او و به دلایلی مُشابه، دلباخته بودند و گریه کرده بودند و همه به‌همان شیوه، موردِ بی‌وفایی قرار گرفته بودند و خود بی‌وفایی کرده بودند و همه فکر می‌کردند که هیچ‌کس تاکنون مثلِ آن‌ها عاشق نبوده و رنج نکشیده است. همه به‌شیوه‌ای یکسان، منحصربه‌فَرد بودند؛ در همهٔ زمان‌ها و همهٔ مکان‌ها...
سعیدا
مردم دروغ می‌گویند که آزاد باشند، چون اگر راست بگویند، آزادشان نمی‌گذارند.
سعیدا
تنها سِلاحِ عاشق این است که عشق را فراموش کند. هرقدر هم عشق نزدِ کسی که عشق معطوف به اوست به شکلِ لزج و خفه‌کننده تجربه شود، بازهم از باختنِ آن آزرده می‌شود؛ حتی اگر هرگز آن را نخواسته باشد. این بی‌توجهی جدید توازنِ قدرت را جابه‌جا می‌کند. معشوق می‌ترسد در چشمِ عاشقِ پیشین، مسخره و عادی جلوه کند.
سعیدا
در نبردِ ابدی میانِ بینش و امید، دوّمی پیروز شد، زیرا بینش و آگاهی را با خود یکی‌کردن هزینهٔ زیادی برمی‌دارد، امّا امید زندگی را آسان‌تر می‌کند.
سعیدا
خوشبختی را به‌نُدرت در لحظهٔ خوشبختی تجربه می‌کنند. خوشبختی کم و بیش، فقط در انتظارِ خوشبختی است که وجود دارد.
سعیدا
نشسته بود و مانند کسی خاموش بود که می‌داند حرف زدن با آدمی که هر کارش کنی نمی‌فهمد، بی‌فایده است. مانند کسی که می‌داند آن آدم در جهانِ دیگری، با هنجارهایی متفاوت به‌سر می‌بَرَد... بحث با چنین کسی بی‌معنی است، چون بینِ آن‌ها مغاکی وجود دارد.
سعیدا
«تو به‌اندازهٔ کافی با ساز و کارهایی که احساسِ گناه را در انسان سر و سامان می‌دهند، آشنا نیستی و نمی‌دانی چگونه این ساز و کارهای پیچیده و ظریف مُدام جلوِ احساسِ واقعی را می‌گیرند. آن‌ها به‌شکلِ دارویی دومنظوره طراحی می‌شوند که وجدانِ فرد را تسکین و طرفِ مقابل را عذاب می‌دهند. درست وقتی کسی تصور می‌کند می‌شود آن‌ها را به‌عمل آورد، بی‌رحمی‌شان آشکار می‌شود.»
Pariya Ahmadi
این بدترین حرف بود، چون هر چیزی‌که هستی دارد، می‌خواهد به هستی‌اش ادامه دهد و امید هم استثناء نیست. امید نوعی آفت است. بی‌گناه‌ترین بافت‌ها را می‌خورَد و رشد می‌کند. بقایش در این توانایی تکامل‌یافته نهفته است که می‌تواند از هرچه به سودِ رشدش نیست، چشم بپوشد و خود را روی چیزی بیفکند که هستی‌اش را توانمند می‌کند. سپس آن‌چه را یافته به‌قدری نشخوار می‌کند که کوچک‌ترین ذرّهٔ غذایی‌اش استخراج شود. حالا، امید دیوانه‌وار می‌جوید.
Pariya Ahmadi
فکر نکرد که آدم می‌تواند از روی احترام یا قضاوتِ نادرست امّا انسان‌دوستانه دروغ بگوید و از ترسِ اندوه و وابستگی پُرتوقعِ دیگری، می‌تواند بسیاری چیزها بگوید که نیتش نباشد
زهرا ك

حجم

۱۵۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۵۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰
۵۰%
تومان