عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمیاندیشد که کیست. یک «خودجوشی ذاتی» است، و از این رو همیشه اشتباه میکند و در انتخاب به سختی میلغزد و یا همواره یکجانبه میماند و گاه میان دو بیگانهٔ ناهمانند، عشق جرقه میزند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمیبینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن چهرهٔ یکدیگر را میتوانند دید و در اینجاست که گاه، پس از جرقهزدن عشق، عاشق و معشوق که در چهرهٔ هم مینگرند، احساس میکنند که هم را نمیشناسند و بیگانگی و ناآشنایی پس از عشق _ که درد کوچکی نیست _ فراوان است.
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
او بود که به من آموخت که:
دوست داشتن از عشق برتر است. عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هر چه از غریزه سر زند بیارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج مییابد.
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
هر روز دست در دست او، به آن «نمیدانم کجایی» که همواره حسرت دور افتادنش را داریم، نزدیکتر میشوم؛ و در نگاهش آن «نمیدانم که» ای را که همیشه در انتظار بازیافتنش بی آرامیم، میبینم
Standing MAN
از عشق زن و مرد و مردم و وطن و پدر و فرزند و انسان و خدا... هر چه گشتم آنچه را که دل من سالهاست با آن آشناست نیافتم؛ و آن تنها عشقی است که «زادهٔ انسان» است، که دیگر عشقها همه تحمیلی طبیعت است و مقتضای خلقت؛ چه این معشوقها را همه طبیعت برای ما تعیین میکند و غریزه _ که مأمور وی است _ ما را بیخویشتن وامیدارد که عشق بورزیم
Standing MAN
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند و دوست داشتن زیباییهای دلخواه
کاربر ۸۶۳۱۲۳۲