بریدههایی از کتاب احساس زیبا
۳٫۰
(۱)
میان خلوت شعرم
شبیه سایه ای گنگی
بدون حرفی و مبهم
بسان خواب می مانی
نه رویایی و نه کابوس
میان شعله می رقصی
شبیه رقص پروانه
هدی✌
برای شاپرکها شعر می خوانم
گناه شاپرک ها چیست که من تنهای تنهایم؟
همین ها محرم درد دلم هستند
به خود آرام می گفتم
همان که پای من را سوی این جنگل کشانیده
نمی دانم کجا و در چه حالی هست...؟!
یکی از شاپرک ها گفت:
او همان باران دیشب بود
که طوفان آمد و او را پریشان کرد
دلم رویا نمی خواهد
دلم در فکر بارانیست بی پایان......
هدی✌
دلم رنجید از این طوفان
ولی این را به روی شاخه های زخمی جنگل نیاوردم
دل من گریه می خواهد
ولی تقصیر آهو چیست
دلش امید میخواهد
نگاهِ تلخ و غمگینش مرا یاد خودم انداخت
پر از بی سرپناهی بود
دلم یادی نمی خواهد
دلم در فکر رویاییست بیپایان
گذشت آن شب
نه آهویی هست و نه باران
چقدر پیداست جای خالیِ آهو
هدی✌
من ایمان دارم
من به پایان خوش دفتر غم
و به پایان جهانی تاریک
که پر از سایهٔ تشویش و شبست
به صدایت که مرا خواهد خواند
و به لبخند تو ایمان دارم
آری تو یک روز به دیدار دلم می آیی
همه جا عطر تو خواهد پیچید
و تو خواهی آمد
و به آن روز من ایمان دارم....
هدی✌
منم آن دخترک تنها که
از سر سادگی اش، شب با ماه
دردِ دلها می کرد
از همان کودکی اش در پی رویاها بود
منم آن دخترک سادهٔ رویا پرداز
که همیشه با خودش تنها بود...
هدی✌
منم آن دخترک سر به هوا
بازیگوش
پرِ از شیطنت و ناآرام
منم آن دخترکی که
به جای حل تکلیف شبش
عاشق کاغذ و نقاشی بود
دلش از دغدغهها
فکر دنیای شلوغ آدمک های بزرگ
خالیِ خالی بود
هدی✌
گوشه ای ساکتم و آرامم
همه درگیر جهانی پرشور اما من
غرق اغمای شلوغی تخیل هایم
من به این حبس ابدگونه چه عادت دارم
چای می نوشم در این خلوت گنگ
وسط گیجیِ این دایرهٔ دنیایم
با خودم هستم و با یک من رویاپرداز
دو رفیقِ جانم
هدی✌
آسمان من ببین
این آبی روی زمین رنگ تو نیست
هیچ کس از این زمینی ها دلش تنگ تو نیست
هدی✌
این زمینی ها تو را گم کردهاند
سایه ها شان را توهم های تلخ
با نقاب خنده ها پوشانده است
دل به دل راهش چه طولانی شده
اینجا چرا گنجشکها را
از نگاه نیلی ات ترسانده اند؟
آسمان من ببین
این آبی روی زمین رنگ تو نیست
هیچ کس از این زمینی ها دلش تنگ تو نیست
هدی✌
چه عجیبست برایم که کسی مثل او
با آسمان، ابر و نسیم
چه صمیمانه رفاقت دارد
اسمش هرگاه بر این دفتر من میآید
میشود قبلهٔ من
در ملکوتش چه دلم میل بر شوق عبادت دارد
هر دعایی که سحر می خوانم
با طلوع قدمش میل اجابت دارد
آنقدر صاف و زلالست که هر آینه ای
خبر از پاکی قلبش به صداقت دارد
هدی✌
و من آنجا لب حوض
شده ام هم صحبت گلدانها
چه کسی می فهمد لذت هم صحبتی با گل را
زیر دستان نوازشگر خورشید به وقت سر ظهر
هدی✌
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه
حجم
۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۵ صفحه
قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان