بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهارهزار هفته | صفحه ۱۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهارهزار هفته

بریده‌هایی از کتاب چهارهزار هفته

۳٫۱
(۸۴)
لکسیس اوهانیان، سرمایه‌گذار خطرپذیر و یکی از مؤسسان رِدیت، گفته است که ما اغلب «تا زمانی که شخص دیگری روش بهتری به ما نشان ندهد، اصلاً متوجه نمی‌شویم روشمان اشتباه است
بهرام
اما کینز اشتباه می‌کرد. اساساً وقتی افراد به اندازهٔ کافی پول درمی‌آورند و نیازهایشان برطرف می‌شود، به دنبال نیازهای جدید و سبک‌های نو از زندگی می‌روند. آن‌ها هرگز دست از چشم‌وهم‌چشمی برنمی‌دارند، چون هر گاه در خطر نزدیک‌شدن به برخی افراد قرار می‌گیرند، به‌سرعت افراد جدیدتر و بهتری را برای چشم‌وهم‌چشمی انتخاب می‌کنند. در نتیجه، بیشتر و بیشتر کار می‌کنند و چیزی نمی‌گذرد که سرشلوغی نماد تشخص می‌شود
کاربر ۱۶۶۳۸۱۹
فعالیت‌ها به‌تدریج به دو دسته تقسیم می‌شود: دسته‌ای که اکنون بسیار راحت‌تر شده‌اند، اما به ما حس تهی‌بودن و ناهماهنگی با چیزهایی را که واقعاً دوست داریم می‌دهند؛ دسته‌ای دیگر که به‌خاطر راحت‌نشدنشان اکنون بسیار آزاردهنده‌اند.
me
هرچه کارآمدتر شوید، به قول کارشناس مدیریت جیم بنسون، بیشتر «منبع نامحدودی برای انتظارات مردم» می‌شوید.
me
اینترنت تمام این ماجرا را عذاب‌آورتر کرده است، چون به شما قول می‌دهد کمکتان کند تا از زمان استفادهٔ بهینه‌تری کنید، حال آن‌که هم‌زمان شما را در معرض کارها و تجربیات بی‌شماری قرار می‌دهد که باید برایشان زمان بگذارید. به عبارتی، دقیقاً همان ابزاری که برای استفادهٔ بهینه از عمرتان از آن بهره می‌برید به شما این حس را می‌دهد که دارید بیشتر عمر خود را بیهوده تلف می‌کنید.
me
وقتی مردم کم‌کم به پیشرفت ایمان آوردند ــ به باور این‌که تاریخ دارد به سمت آینده‌ای روشن‌تر حرکت می‌کند ــ از کوتاهی عمرشان و محکوم‌بودن به تجربه نکردن تقریباً خیلی از فرصت‌ها بیشتر رنج بردند. بنابراین، سعی کردند اضطراب خود را با پُرکردن زندگی با تجربیات گوناگون جبران کنند.
me
اما گزینه‌ای که می‌توانید انتخابش کنید این است که دست از این باور بردارید که می‌توانید مشکل پُرمشغلگی را با انجام‌دادن کار بیشتر حل کنید، چون این باور فقط اوضاع را بدتر می‌کند. و به‌محض این‌که این باور را کنار بگذارید که ممکن است روزی با این کار به آرامش ذهنی برسید، در زمان حال و در سیل کارهای پیشِ رو به آرامش ذهنی خواهید رسید، چون آرامش ذهنی شما دیگر به سروکله‌زدن با آن‌همه کار بستگی نخواهد داشت. وقتی با این موضوع کنار بیایید که نمی‌شود به‌نحوی از زیر تصمیم‌گیری‌های سخت دربارهٔ زمان دربروید، راحت‌تر می‌توانید تصمیمات بهتری بگیرید.
me
اما موضوع آزاردهندهٔ دیگر این است که اگر در انجام‌دادن کارهای بیشتر موفق شوید، درمی‌یابید که هدف تغییر می‌کند: کارهای در ظاهر مهم بیشتری با معنی یا الزامی به نظر می‌رسد. اگر در محل کار به تروفرز بودن مشهور شوید، فقط کار بیشتری روی سرتان ریخته خواهد شد (رئیس شما احمق نیست! چرا به آدمی که کُند است کار بیشتری بدهد). اگر راهی بیابید که بتوانید هم برای بچه‌ها زمان کافی بگذارید هم برای کار تا برای هیچ‌کدام عذاب‌وجدان نداشته باشید، ناگهان فشارهای اجتماعی جدیدی روی شانهٔ خود احساس خواهید کرد: آیا نباید زمان بیشتری برای ورزش‌کردن اختصاص دهید؟ یا عضو انجمن اولیا و مربیان شوید؟ یا آیا بالأخره وقتش نشده مراقبه‌کردن را یاد بگیرید؟ سراغ کسب‌وکاری که سال‌ها رؤیایش را داشته‌اید بروید و بالأخره شروعش کنید؟ اگر هم کسب‌وکارتان موفق شد، طولی نمی‌کشد که به کوچک‌ماندنش راضی نباشید و باید آن را گسترش دهید و بزرگ و بزرگ‌ترش کنید.
me
هرچه بیشتر برای پُربازده‌بودن تلاش کنیم، این احساس «اشتباه‌بودن» بدتر و بدتر می‌شود و انگار فقط باعث می‌شود امورِ واقعاً مهم را بیشتر و بیشتر پشتِ گوش بیندازیم. هر روز تلاش می‌کنیم کارها را «از سر بگذرانیم» تا از دستشان «راحت» شویم و نتیجه‌اش این است که از لحاظ ذهنی در آینده زندگی می‌کنیم و منتظریم روزی در آینده بالأخره نوبت به انجام‌دادن کارهایی که واقعاً می‌خواهیم برسد و در این حین نگرانیم که نکند در سطح مطلوب نباشیم، نکند انگیزه یا قدرت کافی برای همگام‌شدن با سرعت کنونی زندگی نداشته باشیم.
Niloufar Moradpour
میل به زندگی پُرمعناتر خود را به اَشکال گوناگون نشان می‌دهد. مثلاً، در شوق وقف‌کردن خود در امری مهم، در داشتن این احساس که در این نقطهٔ خاص در تاریخ با تمام بحران‌ها و بلایا مسئولیت شما بیشتر از پول درآوردن و خرج‌کردن است. اما همین میل باعث بروز احساس‌های آزاردهنده‌ای نیز می‌شود، از قبیل احساس اجبار برای داشتن شغل تا بتوانیم برای انجام‌دادن کار محبوبمان یک ذره وقت بخریم، برای وقت‌گذراندن با فرزندان در این کرهٔ خاکی یا گشت‌وگذار در طبیعت زمان کافی داشته باشیم یا دست‌کم در مسیر رفت‌وآمد بین خانه و محل کار عمر خود را هدر ندهیم.
Niloufar Moradpour
در نتیجه، بیشتر و بیشتر کار می‌کنند و چیزی نمی‌گذرد که سرشلوغی نماد تشخص می‌شود که راستش را بخواهید مسخره است: در تمام طول تاریخ، کلِ هدف پول‌داربودن این بود که مجبور نباشی آن‌قدر کار کنی.
Niloufar Moradpour
اساساً وقتی افراد به اندازهٔ کافی پول درمی‌آورند و نیازهایشان برطرف می‌شود، به دنبال نیازهای جدید و سبک‌های نو از زندگی می‌روند. آن‌ها هرگز دست از چشم‌وهم‌چشمی برنمی‌دارند، چون هر گاه در خطر نزدیک‌شدن به برخی افراد قرار می‌گیرند، به‌سرعت افراد جدیدتر و بهتری را برای چشم‌وهم‌چشمی انتخاب می‌کنند.
Niloufar Moradpour
به تمام فناوری‌های ابداع‌شده برای کمک به ما در غلبه بر زمان بیندیشید: با هر منطقی، در جهانی با ماشین ظرف‌شویی، مایکروویو و موتورهای جت، زمان باید فراوان‌تر و بیشتر باشد. اما تجربهٔ واقعی هیچ‌کس چنین نیست. زمان در عوض سریع‌تر می‌گذرد و همه کم‌صبرتر شده‌اند. به طریقی، دو دقیقه صبر برای گرم‌شدن غذا در مایکروویو اعصاب‌خردکن‌تر از دو ساعت آشپزی روی اجاق است ــ یا ده ثانیه منتظرماندن برای بازشدن وب‌سایت با سرعت پایین اینترنت سخت‌تر از سه روز صبرکردن برای دریافت همان اطلاعات از طریق پست است.
Niloufar Moradpour
تلاش کردم کلی کار ناممکن انجام بدهم. کارهایی را که فهرست کرده بودم سریع‌تر انجام دادم، اما نتیجه‌اش فقط این بود که معجزه‌آسا کارهای بیشتری به سراغم می‌آمد
Niloufar Moradpour
در دنیای امروز، زمان مانند تسمه‌نقاله‌ای توقف‌ناپذیر است که به‌محض انجام‌دادن کاری، کار دیگری به ما محول می‌کند و «پُربازده‌ترشدن» تنها باعث تسریع حرکت تسمه‌نقاله می‌شود.
Niloufar Moradpour
زمان به طفلی سرکش می‌ماند؛ هرچه بیشتر در مهار آن سعی کنیم و هرچه بیشتر تلاش کنیم به حرفمان گوش دهد، بیشتر از کنترل ما خارج می‌شود.
Niloufar Moradpour
دنیای ما شده برزخ شبکه‌های اجتماعی و جلسات آنلاین و بی‌خوابی. دنیایی که در آن برنامه‌ریزی‌های درست‌وحسابی یا حتی تصور زندگی فراتر از آخرهفتهٔ بعد تقریباً ناممکن است.
Niloufar Moradpour
مامفورد می‌نویسد که با غالب‌شدن این طرزتفکر نوین، «ابدیت به‌تدریج از جایگاه معیار و نقطهٔ تمرکز کارهای انسان کنار رفت.»(۲۶) به‌جای ابدیت، دیکتاتوریِ ساعت، جدول زمانی و هشدار تقویم گوگل شروع شد؛ همان «اضطرار تهی از شادی» مریلین رابینسون و حس تشویش دائمی برای انجام‌دادن کار بیشتر. معلوم شد که مشکل اصلی غلبه بر زمان این است که سرآخر این زمان است که بر ما غلبه می‌کند.
me
اگر بخواهیم سطحی به موضوع بنگریم، این روش زندگی منطقی به نظر می‌رسد، به‌خصوص در موقعیت اقتصادی فوق‌رقابتی که در آن باید همیشه بهترین استفاده را از زمان ببرید وگرنه نابود می‌شوید (این موضوع نحوهٔ تربیت ما را هم تا حدی نشان می‌دهد: خوشبختی در آینده مهم‌تر از خوشحالی درحال‌حاضر است). اما در نهایت، نتیجهٔ عکس دارد. ما را از زمان حال بیرون می‌کشد، و زندگی ما رو به آینده و پُر از نگرانی دربارهٔ چگونگی پیش‌رفتن اوضاع می‌شود و همه‌چیز را به امید سود و منفعتی در آینده خواهیم دید. برای همین، هرگز آرامش ذهنی نخواهیم داشت
me
وقتی با تقاضاهای زیادی روبه‌رو باشید، راحت‌ترین کار این است که فرض کنید تنها راهکار استفادهٔ بهتر از زمان است؛ به‌جای این‌که از خودتان بپرسید آیا این تقاضاها منطقی است یا نه، کارآمدتر و باانگیزه‌تر می‌شوید یا ساعت کاری را بیشتر می‌کنید ــ درست مثل ماشین‌آلاتِ انقلاب صنعتی. تلاش برای چندوظیفگی یا به‌عبارتی استفاده از یک زمان برای انجام‌دادن دو کارِ همزمان دارد وسوسه‌آمیزتر می‌شود. فیلسوف آلمانی، فریدریش نیچه، از نخستین افرادی بود که این موضوع را دریافت. وی در مقاله‌ای در سال ۱۸۸۷ از این موضوع گله کرد: «انسان با ساعت روی مچ دستش می‌اندیشد، حتی وقتی حین خوردن ناهار در حال خواندن جدیدترین اخبار بازار سهام است.»(۲۴) تصورکردن آینده‌ای خیالی و فکرکردن به آن و منتظرنشستن برای این‌که ببینیم اوضاع آن‌طور که می‌خواهیم پیش خواهد رفت یا نه جزئی از ذات ما می‌شود. بعد از آن، حس عزت نفس ما کاملاً به نحوهٔ استفادهٔ ما از زمان وابسته می‌شود: زمان دیگر آبی که در آن شنا می‌کردید نخواهد بود، بلکه چیزی خواهد شد که اگر می‌خواهید حس عذاب‌وجدان، وحشت یا آشفتگی نداشته باشید، باید آن را تحت‌کنترل درآورید و مهارش کنید. ع
me

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان