بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب چهارهزار هفته | صفحه ۱۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب چهارهزار هفته

بریده‌هایی از کتاب چهارهزار هفته

۳٫۱
(۸۴)
استراحت‌کردن مجاز است، اما تنها به هدف بازپروری برای کار یا شاید اشکال دیگری از بهبود خود. لذت‌بردن از یک لحظه استراحت فقط برای استراحت، بی‌توجه به داشتن مزایای بالقوه در آینده، دشوار است، چون استراحتی که ارزش ابزاری نداشته باشد هدردادن محسوب می‌شود.
me
ما انتخاب کرده‌ایم که با زمان به این شکل ابزاری رفتار کنیم و این کار را می‌کنیم، چون به ما کمک می‌کند احساس کنترل روی زندگی‌هایمان را حفظ کنیم. تا زمانی که باور داشته باشید معنای واقعی زندگی در آینده‌ای نامعلوم نهفته است ــ که روزی تمام تلاش‌هایتان جواب می‌دهد و به عصر طلایی زندگی‌تان خواهید رسید ــ می‌توانید از مواجهه با این واقعیت تلخ دوری کنید که زندگی‌تان به سمت آیندهٔ مبهم ولی شاد و عاری از مشکل در حرکت نیست.
me
این امر دربارهٔ همهٔ چیزهای دیگر هم صدق می‌کند: زندگی ما، به خاطر کرانمندی و محدودیت‌هایش، ناگزیر پُر از کارهایی است که داریم برای آخرین بار انجامشان می‌دهیم. (۱۰۵) همان‌طور که بالأخره آخرین باری خواهد آمد که من پسرم را از مدرسه‌اش برمی‌دارم ــ فکری که اذیتم می‌کند، اما انکارش هم محال است، چون می‌دانم وقتی سی سالش شد دیگر نمی‌توانم بروم مدرسه دنبالش ــ آخرین باری وجود خواهد داشت که خانهٔ پدری‌تان را می‌بینید یا در اقیانوس شنا می‌کنید یا عشق‌بازی می‌کنید یا در حال گفت‌وگویی صمیمی با بهترین دوستتان هستید. اما بااین‌حال در آن لحظه، هیچ‌وقت به ذهنتان خطور نمی‌کند که ممکن است آخرین بار باشد.
me
از این هم بدتر، برایم روشن شد که تمرکزم بر استفادهٔ بهینه از زمان مساوی بود با استفاده از پسرم ــ یک انسان دیگر ــ همچون ابزاری برای تسکین‌بخشیدن به اضطراب خودم و رفتار با او صرفاً همچون وسیله‌ای برای حس امنیت و آرامش ذهنی در آینده‌ای فرضی.
me
برای رفع پُرمشغلگی‌مان، بیشتر و بیشتر خود را درگیر پُرمشغلگی می‌کنیم.
کاربر mhmd.merikhi
آن‌قدر با دقت بر استفاده از زمانشان برای آینده ــ توانایی تماشای دوباره یا به اشتراک‌گذاشتن تجربه‌شان با دیگران ــ متمرکز بودند که اصلاً حواسشان به تجربه‌ای که الآن از خود آن دست‌سازه داشتند نبود (و به هر صورت هم چه کسی واقعاً دوباره آن فیلم‌ها و عکس‌ها را نگاه می‌کند). البته، غُرزدن دربارهٔ عادت‌های جوان‌ترها در استفاده از گوشی‌های موبایلشان یکی از سرگرمی‌های محبوب پیروپاتال‌هایی مثل من و تیلر است. اما منظور او در اصل این است که همهٔ ما به‌نوعی مرتکب اشتباه‌های مشابهی می‌شویم. هر کاری را که انجام می‌دهیم ــ یا به عبارتی، خودِ زندگی ــ تنها زمانی ارزشمند می‌دانیم که زمینه‌ساز کار دیگری باشد.
me
اگر به این بینش برسیم که انسان محدودیت‌هایی دارد که هرگز تسلطی بر آن‌ها نخواهد داشت، به حس رهایی و رستگاری متواضعانه‌ای می‌رسیم. نمی‌توانیم روند امور و اوضاع را تعیین کنیم؛ و پاداش متناقض‌نمای پذیرش محدودیت‌های جهان واقعی این است که دیگر آن‌قدرها محدودکننده به نظر نمی‌رسد.
me
مؤثرترین راه ریشه‌کن‌کردن حواس‌پرتی فقط دست‌برداشتن از انتظارات بیجا است: بپذیریم که این ناخوشایندی حسی است که همهٔ انسان‌های کرانمند هنگام انجام‌دادن کارهای مهم و ضروری، که مجبورمان می‌کنند با محدودیت‌هایمان در زندگی روبه‌رو شویم، احساس می‌کنند.
me
برای همین است که ملال می‌تواند این‌قدر عجیب عذاب‌آور باشد: ما اغلب ملال را علاقه‌مند نبودن به کاری که داریم انجام می‌دهیم تعریف می‌کنیم. اما در اصل ملال واکنشی حاد به تجربهٔ بسیار ناراحت‌کنندهٔ مواجهه با کنترل محدودمان است. ملال در شرایط و موقعیت‌های زیادی خود را نشان می‌دهد: هنگام کارکردن روی پروژه‌ای مهم؛ غروب‌های جمعه که هیچ کاری به ذهنتان نمی‌رسد؛ وقتی نوبت شماست که پنج ساعت از بچه‌ای دوساله نگهداری کنید. همهٔ این کارها یک ویژگی مشترک دارند: شما را وادار می‌کنند با کرانمندی خود مواجه شوید؛ وادار می‌شوید با تجربه‌ای که در لحظهٔ اکنون در حال رخ‌دادن است مواجه شوید و خود را به واقعیتِ «همینی که هست» بسپارید.
me
گرچه دراماتیک به نظر می‌رسد، جواب این معما این است: هر گاه تسلیم حواس‌پرتی‌ها شویم، داریم تلاش می‌کنیم با کرانمندی‌مان مواجه نشویم، با این مصیبت انسان‌بودن که زمان محدودی داریم و، به‌خصوص موقع حواس‌پرتی، سلطهٔ محدودی که بر آن زمان داریم و درنتیجه نمی‌توانیم دربارهٔ آینده مطمئن باشیم (البته، به‌جز این اطمینان ناخوشایند که می‌دانیم در آینده همه‌چیز با مرگ تمام می‌شود). وقتی سعی می‌کنید روی کاری که برای‌تان مهم است تمرکز کنید، مجبور می‌شوید با محدودیت‌هایتان روبه‌رو شوید: تجربه‌ای تلخ، چون کاری که دارید انجام می‌دهید برایتان خیلی باارزش است. برعکسِ معمار شیرازی که نپذیرفت مسجد ایدئالش را به این دنیای محدود بیاورد، شما مجبورید دست از فانتزی‌های خداگونهٔ خود بکشید و عجز خود را در برابر چیزهایی که دوست دارید با پوست و خون احساس کنید.
me
درحالی‌که تمرکزکردن روی زمان حال عذاب مناسک غسل آب یخ را تحمل‌پذیرتر کرده بود، کارهای کمتر عذاب‌آور ــ مانند کارهای روزانه که قبلاً چیزی جز اعصاب‌خُردی و ناراحتی نداشتند ــ بسیار جذاب به نظر می‌رسیدند. هرچه بیشتر می‌توانست روی کاری که در لحظه داشت انجام می‌داد تمرکز کند، برایش واضح‌تر می‌شد که مشکل واقعی خودِ فعالیت نبود، بلکه مقاومت درونی او در برابر تجربهٔ آن فعالیت بود. به‌محض این‌که دست از برخورد با آن احساسات برداشت و در عوض به آن‌ها تن داد، ناراحتی و ناخوشی‌ها هم از بین رفت.
me
برگسن می‌نویسد: «پس ایدهٔ آینده همراه با بی‌نهایت فرصت و احتمالاتْ امیدبخش‌تر از خودِ آینده است و به‌خاطر همین برای ما امید بهتر از مالکیت و رؤیا بهتر از واقعیت است.»(۶۸) دوباره تأکید می‌کنم، پیامِ ظاهراً ناامیدکننده در این بخش درواقع پیامی امیدبخش است. چون هر تصمیم در دنیای واقعی دربارهٔ نحوهٔ زندگی ناگزیر متضمن ازدست‌دادن بی‌نهایت نحوهٔ زندگیِ متفاوت است، دلیلی برای تعلل یا مقاومت در برابر تعهد به امیدِ یافتن راهی برای رهایی از این فقدان‌ها وجود ندارد.
me
فیلسوف فرانسوی، آنری برگسن، در کتابش با عنوان زمان و ارادهٔ آزاد به عمق مشکل کافکا پرداخت. (۶۷) او می‌نویسد که ما همیشه دودلی را بر تعهددادن به یک مسیر مشخص ترجیح می‌دهیم، چون «آینده، که ما هر طور دلمان بخواهد با آن رفتار می‌کنیم، هم‌زمان به چندین شکل مختلف خود را به ما نشان می‌دهد که همگی به یک اندازه جذاب و به یک اندازه محتمل‌اند.» به عبارت دیگر، برای من خیال‌بافی دربارهٔ مثلاً داشتن زندگی حرفه‌ای موفق و در کنارش پدر یا همسری بی‌نظیر بودن و در کنارش خود را وقف تمرین برای ماراتن یا مراقبه یا کارهای خیریهٔ داوطلبانه در جامعه کردن کار آسانی است، چون تا وقتی فقط دارم خیال‌بافی می‌کنم، می‌توانم تصور کنم همهٔ این رؤیاها هم‌زمان و بی‌نقص تحقق یافته است
me
شدت رنج در این ماجرا ممکن است در بیشترین حد ممکن باشد، اما ذات این رنج را همهٔ ما هنگام انتخاب بین کار و خانواده، بین شغل دائمی‌مان و کاری که علاقه‌مان است، بین شهر زادگاه و شهری بزرگ یا هر دوراهی دیگر احساس می‌کنیم. واکنش کافکا نیز مشابه واکنش بسیاری از ما بود: تلاش برای مواجه نشدن با مشکل.
me
حواس‌پرتی نوعی شکست روشمندِ درونی در استفاده از زمان خود روی کاری است که ادعا می‌کنیم برایمان ارزشمندترین کار است.
Nilouofar Nazemi
مشکل اصلی مدیریت زمانِ محدود ما انجام‌دادن همهٔ کارها نیست ــ این اتفاق هرگز نخواهد افتاد ــ بلکه تصمیم‌گیری‌های عاقلانه دربارهٔ این است که چه کارهایی را انجام ندهیم و با انجام ندادنشان کنار بیاییم.
me
درک هیجان‌انگیز این‌که اصلاً نمی‌خواستید بتوانید همهٔ کارها را انجام دهید، چون اگر مجبور نبودید تصمیم بگیرید چه چیزی را از دست دهید، انتخاب‌هایتان حقیقتاً معنایی نداشت. ب
me
«قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌ها است. باید یاد بگیرید به کارهایی که دوست دارید انجام بدهید نه بگویید، چون به این درک رسیده‌اید که تنها یک بار شانس زندگی‌کردن دارید.»
بهرام
هر روز در ساعات اولیه روی مهم‌ترین پروژه‌هایتان کار کنید و با اختصاص‌دادن برنامه‌های مختص به خود از زمانتان محافظت کنید و زمانی برای «ملاقات» با خود در تقویم در نظر بگیرید تا سایر تعهداتتان با آن تداخل نکند
بهرام
اگر واقع‌بینانه بنگریم، محدودیت‌پذیربودن یعنی برنامه‌ریزی با این درک که قطعاً برای انجام‌دادن همهٔ کارهایی که دوست دارید یا دیگران از شما می‌خواهند انجام بدهید وقت کافی نخواهید داشت. بنابراین، دست‌کم می‌توانید از سرزنش‌کردن خودتان به‌خاطر شکست‌خوردن دست بردارید.
کاربر mhmd.merikhi

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۲۶۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰
۷۰%
تومان