بریدههایی از کتاب چهارهزار هفته
۳٫۱
(۸۴)
بهرهوری تلهای بیش نیست. کارآمدترشدن فقط باعث عجولترشدن میشود و هرچه بیشتر کار کنید، کارهای بیشتری روی سرتان خراب میشود. هیچ آدمی در کل تاریخ بشر به «تعادل بین کار و زندگی»، با هر تعریفی که دارد، دست نیافته و شما نیز قطعاً با خواندن «شش کاری که افراد موفق قبل از هفت صبح انجام میدهند» به این تعادل نمیرسید. هیچوقت روزی نخواهد رسید که همهچیز تحت کنترل شما باشد؛ روزی که سیل نامهها متوقف شود، روزی که فهرست کارهایتان دیگر طولانیتر نشود، روزی که بتوانید به تمام امور کاری و زندگی شخصیتان برسید، روزی که هیچکس برای ردشدن موعد یا ارتکاب اشتباه از دست شما عصبانی نشود و روزی که به بهینهترین حالت خود برسید و بالأخره بتوانید به آنچه اصل زندگی است برسید. بیایید با پذیرش شکست شروع کنیم: هیچکدام از اینها هرگز اتفاق نخواهد افتاد.
hooman
زمان به طفلی سرکش میماند؛ هرچه بیشتر در مهار آن سعی کنیم و هرچه بیشتر تلاش کنیم به حرفمان گوش دهد، بیشتر از کنترل ما خارج میشود. به تمام فناوریهای ابداعشده برای کمک به ما در غلبه بر زمان بیندیشید: با هر منطقی، در جهانی با ماشین ظرفشویی، مایکروویو و موتورهای جت، زمان باید فراوانتر و بیشتر باشد. اما تجربهٔ واقعی هیچکس چنین نیست. زمان در عوض سریعتر میگذرد و همه کمصبرتر شدهاند. به طریقی، دو دقیقه صبر برای گرمشدن غذا در مایکروویو اعصابخردکنتر از دو ساعت آشپزی روی اجاق است ــ یا ده ثانیه منتظرماندن برای بازشدن وبسایت با سرعت پایین اینترنت سختتر از سه روز صبرکردن برای دریافت همان اطلاعات از طریق پست است.
hooman
«بهار آمده، حتی در محلهٔ جنگزدهٔ لندن، و هیچچیز نمیتواند جلوی لذتبردن آدم از آن را بگیرد.»
fateme
شاعر فرانسوی، کریستیان بوبن، مثل من در لحظهای معمولی و پیشپاافتاده تجربه کرد. «داشتم در باغ سیب قرمزی را پوست میکندم که ناگهان پی بردم زندگی فقط و فقط مجموعهای از مشکلات حلنشدنی فوقالعاده و شیرین است. با این بینش، اقیانوسی از آرامش عمیق به قلبم وارد شد.»(۱۷۴)
fateme
وقتی در پایان زندگی به گذشته نگاه کنیم، هرچه توجه ما را به خود جلب کرده زندگی ما را تشکیل داده است. پس وقتی به چیزی که برایمان چندان ارزشی ندارد توجه میکنیم، مبالغه نیست اگر بگوییم داریم از زندگی خود مایه میگذاریم و بهایش را با زندگیمان میدهیم.
Yasin
دنیا همین الآن هم نابود شده است و حقیقت شرایط تمدن بشری به همان اندازه در زندگی شخصی ما نیز صدق میکند: هیچوقت قرار نبود زندگی بیعیبونقص و پُر از دستاورد و حس امنیت و شادی را تجربه کنیم. و چهارهزار هفتهمان هم همیشه در حال تمامشدن بوده است.
اما بههرحال این نوعی کشفوشهود است: وقتی کمکم حتی ذرهای از این حقیقت را درک میکنید، نتیجهاش استیصال نیست، بلکه موجی از انرژی و انگیزه است. بهتدریج میبینید که رخداد وحشتناکی که تمام عمر ناخودآگاه استرسِ آمدنش را داشتید و بهشدت از تجربهکردنش میترسیدید از قبل اتفاق افتاده است. بااینحال، شما اینجایید و فعلاً هنوز زندهاید. چودرون مینویسد: «کنارگذاشتن امید نوعی تصدیق است، سرآغاز آغاز.»(۱۸۵) سرانجام درک میکنید که هرگز واقعاً به احساس امنیت صددرصدی که تمام عمر برای به دستآوردنش به آب و آتش میزدید نیاز نداشتید.
me
مردم گاهی از دریک جنسن، فعال محیطزیست و مؤسس گروه مقاومت سبز، میپرسند که وقتی همهچیز این قدر ناامیدکننده است، چگونه توانسته امیدوار بماند. (۱۸۲) اما او پاسخ میدهد که نمیتواند، و این، به نظر او، چیز خوبی است. امید باید «مانند فانوسی در تاریکی» باشد. اما در واقعیت، امید یک نفرین است.
me
همهٔ ما در موقعیت بنّاهای قرون وسطایی هستیم که تمام عمر آجربهآجر کلیسای جامعی را میسازیم و درعینحال میدانیم هرگز تکمیل آن را به عمر خود نخواهیم دید. اما این به این معنی نیست که کلیسای جامع ارزش ساختن نداشت.
me
شاید بخواهید ادعا کنید که شما با همه فرق دارید و مورد شما یک مورد خاص است و در این موقعیت خاص، مجبورید از لحاظ زمانی ناممکن را ممکن سازید تا از دردسر و مصیبت دور بمانید. مثلاً شاید نگران باشید که اگر نتوانید بیشازحد توان کار کنید، کارتان و درآمدتان را از دست بدهید. اما این باور غلط است. اگر سطح عملکردی که از خود انتظار دارید اساساً ناممکن است، پس حتی در صورت وقوع مصیبت نیز ناممکن خواهد بود و مواجهه با این واقعیت فقط و فقط به شما کمک میکند.
me
اگر میخواهید تصمیم بگیرید از شغل یا رابطهای بیرون بیایید یا مثلاً تعهدتان به آن را محکمتر کنید، پرسیدن اینکه کدامیک خوشحالترتان میکند احتمالاً شما را بهسمت آسانترین گزینه سوق میدهد یا شما را در حالت بیتصمیمی باقی میگذارد. اما معمولاً، بهطور غریزی، میدانید که ادامهٔ یک رابطه یا شغل دغدغههایی به همراه خواهد داشت که باعث میشود در مقام انسان رشد کنید (افزایش) یا باعث میشود روحتان هر هفته از قبل ضعیفتر شود (کاهش). همیشه ترجیح دهید چیزی به شما افزوده شود، هر چند با ناراحتی، تا اینکه چیزی از شما کاسته شود، هر چند با خوشحالی.
me
ما طبیعتاً تمایل داریم برای استفاده از زمان در زندگی روزمرهمان تصمیماتی بگیریم که اولویتشان دوری از استرس و اضطراب باشد. تعلل، حواسپرتی، تعهدهراسی، آمادهشدنهای پیشاپیش، همزمان کارهای بسیار زیادی را دستگرفتن همگی روشهایی برای حفظ توهم در کنترل بودنِ زمان است. کمی ناملموستر، نگرانی مزمن این است که این حس غمگین ولی آرامشبخش را به شما میدهد که دارید کاری سازنده برای حفظ کنترل انجام میدهید.
me
در اینکه آدم فکر میکند هنوز در زندگی واقعی نیست نگرش و احساس عجیبی وجود دارد. فعلاً دارد این کار و آن کار را انجام میدهد. اما چه رابطهٔ عاشقانهای با یک خانم باشد چه شغل، هنوز آنچه واقعاً میخواهد نیست و همیشه این خیال وجود دارد که زمانی در آینده بالأخره آن چیز واقعی از راه خواهد رسید... آنچه برای چنین انسانی بیش از همهچیز ترسناک است مقید و پایبندبودن به چیزی (هر چیزی) است. در دستوپابسته بودن، کامل وارد فضا و زمان شدن، انسان منحصربهفردی که هستیم بودن، وحشتی عظیم وجود دارد. (۱۷
me
حقیقتاً بهادادن به هدیهٔ شگفتانگیز چندهزار هفته به معنای «انجامدادن کاری چشمگیر و خارقالعاده» با آن هفتهها نیست. درواقع، دقیقاً برعکس: نباید زندگی خود را با معیارهای انتزاعی و دور از انتظار بسنجیم، بلکه باید آنها را منطقی و همانطور که هستند ببینیم و توهمات و خیالات خداگونه دربارهٔ اهمیت کیهانی زندگیمان را دور بریزیم و زندگی را تجربهای معجزهآسا و واقعی و محدود ــ همانطور که هست ــ ببینیم.
me
از این دیدگاه، تاریخ بشر نه به سرعتِ یخچالهای طبیعی، بلکه در چشمبههمزدنی گذشته است. و البته بر همین اساس، زندگی شما هم چیزی جز نقطهای ریز و بیارزش در این جهان بیانتها نخواهد بود: نقطهای ناچیز که دو پهنهٔ بیانتهای گذشته و آینده در دو طرف آن تا بینهایت کشیده شده است.
طبیعی است که چنین تفکراتی ترسناک باشد.
me
برای همین، بهتر است مرحلهٔ آخر سفر خود را با حقیقتی رکوراست اما بینهایت رهاییساز شروع کنیم: آنچه زندگیمان را وقفش میکنیم چندان چیز مهمی نیست و برای گیتی هم کوچکترین اهمیتی ندارد زمان محدودمان را چطور مصرف میکنیم.
me
اما تکتک ما میتوانیم تصمیم بگیریم آیا با منش سلطهٔ شخصی بر زمان راحتتریم یا میخواهیم در برابر آن مقاومت نشان دهیم.
me
به نفع حاکم تمامیتخواه است که تنها ارتباط واقعی بین حامیانش حمایت از او باشد.
me
برای کسانی که کمترین امکانات را دارند، سلطهٔ این نوع آزادی معادل میشود با نبود هرگونه آزادی: یعنی مشاغل پیشبینیناپذیر اقتصاد گیگ و «برنامهریزی مبنیبر تقاضا».
me
مسئله این است که این وضعیت نقطهٔ منفی اجتنابناپذیری دارد: هرچه در نحوهٔ استفاده از زمان خود بیشتر آزاد باشید، از آنطرف مشارکت و هماهنگی زمانیتان با دیگران را از دست میدهید. سبک زندگی خانهبهدوش دیجیتال ضربآهنگ مشترک لازم برای روابط ریشهدار و عمیق را ندارد. به همین شکل، برای باقی ما، آزادی بیشتر برای انتخاب زمان و محل کار امکان برقراری ارتباط با دیگران از طریق کار و همزمانی فراغت ما و دوستان و آشنایانمان را تحتالشعاع قرار میدهد.
me
قانون آخر این است که بیشتر وقتها ابتکار در سوی دوردست بیابتکاری است.
me
حجم
۲۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۲۶۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۱۴,۷۰۰۷۰%
تومان