بریدههایی از کتاب کیمیای سعادت
۴٫۳
(۲۲)
با نیکوکار نیکویی کن، و بدکردار کردار بد خود او را کفایت کند، وی را به کردار خویش بازگذار.
Saeed Shooshtari
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد، جدایی جدایی
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
ketabbaz
و چون گوهر آدمی در اولِ آفرینش ناقص و خسیس است، ممکن نگردد وی را از این نقصان به درجه کمال رسانیدن، الّا به مجاهدت و معالجت. و چنانکه آن کیمیا ـ که مس و برنج را به صفای زرِ خالص رساند ـ دشوار بُوَد، و هرکس نشناسد، همچنین این کیمیا ـ که گوهر آدمی را از خسّتِ بهیمیت به صفا و نفاستِ مَلَکیت رساند تا بدان، سعادت ابدی یابد ـ هم دشوار بود، و هرکسی نداند.
و مقصود از نهادن این کتاب شرحِ اَخلاطِ این کیمیاست که به حقیقت کیمیای سعادتِ ابدی است
Hemmat
بدان که ایزدِ تعالی را سرّی است در دلِ آدمی، که آن در وی همچنان پوشیده است که آتش در آهن. و چنانکه به زخمِ سنگْ بر آهنْ سِرِّ آتش آشکارا گردد و به صحرا افتد، همچنین سماعِ خوش و آواز موزون آن گوهرِ آدمی را بجنباند، و در وی چیزی پیدا آورد، بیآنکه آدمی را در آن اختیاری باشد.
و سببِ آنْ مناسبتی است که گوهر آدمی را با عالمِ علوی - که آن را عالم ارواح گویندـ هست. و عالم علوی عالم حُسن و جمال است، و اصل حُسن و جمالْ تناسب است، و هرچه مُتناسب است نمودگاری است از جمالِ آن عالَم. چه، هر جمال و حُسن و تناسب که در این عالَمِ محسوس است، همه ثمره حُسن و جمال و تناسبِ آن عالم است.
Hemmat
پس آوازِ خوشِ موزونِ متناسب هم شُبهتی دارد از عجایبِ آن عالَم، بدان سبب که آگاهی در دل پیدا آورد، و حرکتی و شوقی پدید آورد که باشد که آدمی خود نداند که آن چیست و این در دلی بُوَد که آن ساده بُوَد، و از عشقی و شوقی که راه بدان بَرَد خالی بُوَد. اما چون خالی نبُوَد، و به چیزی مشغول باشد، آنچه بدان مشغول بُوَد در حرکت آید و چون آتشی که دم در وی دهند افروختهتر گردد.
و هرکه را بر دلْ غالبْ آتشِ دوستیِ حق تعالی بُوَد، سماعْ وی را مهم باشد، که آن آتش تیزتر بُوَد. و هرکه را در دلْ دوستیِ باطل بُوَد، سماعْ زهرِ قاتلِ وی بُوَد و بر وی حرام بُوَد.
Hemmat
رسول (ص) گفت: «اگر چنانکه حقِ توکل است، شما بر خدایِ تعالی توکل میکردید روزیِ شما به شما رسانیدی، چنانکه به مرغان میرساند؛ که هر بامداد از آشیانه بر پرند همه اشکمها تهی و گرسنه، و شبانگاه باز آیند سیر و شکم پر.» و گفت: «هرکه پناه با خدایِ تعالی دهد خدایِ تعالی مؤنتهای وی را کفایت کند و روزی از جایی که نپیوسد به وی رساند؛ و هرکه پناه با دنیا دهد خدایِ تعالی وی را با دنیا گذارد.»
و چون خلیل (ع) را بگرفتند تا در منجنیق نهند و به آتش اندازند گفت: حَسْبِیَ اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ، چون در هوا بود جبرئیل به وی رسید، گفت: «هیچ حاجت هست؟» گفت، «نه.» تا وفا کرده باشد بدین که گفت حَسْبِیَ اللّهُ، و بدین صفت وی را به وفا صفت کرد و گفت: وَ اِبراهیمَ الَّذی وَفّی.
کاربر ۲۶۳۴۴۴۷
عنوان اول آن است که حقیقت خود بشناسد؛
و عنوان دوم آن است که خدای تعالی بشناسد؛
و عنوان سوم آن است که حقیقت دنیا را بشناسد؛
و عنوان چهارم آن است که حقیقت آخرت بشناسد.
و این چهار معرفت به حقیقت عنوان مسلمانی است.
🐺😎🙂
و به حقیقت گویی که در پوست هر آدمی چهارچیز است: سگی و خوکی و دیوی و فرشتگی
پیمان محمدی
در خبر است که ملکالموت چون جان خلیل (ع) میبرگرفت ]خلیل[ گفت: «هرگز دیدی که خلیل جان خلیل را بستاند؟» وحی آمد به وی که «هرگز دیدی که خلیل دیدار خلیل را کاره بوَد؟» گفت: «اکنون جان برگیر که رضا دادم.»
Amir Ganjkhani
و هستیِ وی نه بدین کالبدِ ظاهر است، که مُرده را هم این باشد و جان نباشد.
flora
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۰۴ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۰۴ صفحه
قیمت:
۳۴۷,۰۰۰
تومان