بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافورپوش | طاقچه
تصویر جلد کتاب کافورپوش

بریده‌هایی از کتاب کافورپوش

نویسنده:عالیه عطایی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۲.۸از ۱۳ رأی
۲٫۸
(۱۳)
روزهای اول! این روزهای اول را همه می‌فهمند. اولِ هر چیزی عجیب است. تازگی دارد. هیجانی ناشی از نفهمی و حماقت. مثل دیوانه‌ای که در برهوت تاریکی رها شود و مدام بچرخد و برقصد و دستانش را به هم بکوبد. دیوانه از تاریکی نمی‌ترسد. ترس مال آدم عاقل است. این دیوانگی موقتی بالاخره یک جایی تمام می‌شود و ناگهان دو نفر عقل کل مقابل هم قرار می‌گیرند. آن وقت زندگی‌شان دیدنی است. هر کدام دنبال حق خودشان دیگری را شخم می‌زنند. زیرورو می‌کنند تا گنج درون هم را صاحب شوند. اسم‌شان می‌شود زن‌وشوهر و مجبورند مابقی عمرشان را در این نقش بمانند. اگر هم نمانند، یعنی یک جای کار می‌لنگد! عقلِ یکی از دیگری کل‌تر می‌شود، و یا نه، می‌فهمند کامل نیستند و موجودی که بتواند کامل‌شان کند در کار نیست! آن وقت آن که قوی‌تر است تصمیم می‌گیرد برود پی کارش
masome.k
مهم نیست. ولی انگار بعضی چیزها عوض شده است. این هم عجیب نیست. این زمانه می‌تواند حتی فصل‌هایش هم عوض شود. فقط این نیست. روزهایش و گاهی آدم‌هایش هم عوض می‌شود. همه طوری می‌شوند که قبلاً نبوده‌اند و حتی خودشان هم شکل جدیدشان را نمی‌بینند.
JİLA
بعضی‌ها آفریده می‌شوند تا اسیر باشند. اصلاً اسارت به‌شان می‌نشیند. اگر آزادشان بگذاری رَم می‌کنند.
JİLA
کاش می‌توانستم تاریخم را طور دیگری بنویسم تا هم‌صدا شویم. مگر نه این‌که چندصدایی همیشه جواب می‌دهد؟ همین است که تک افتاده‌ام و شما حتی به خاطرتان هم نمی‌رسد که درد من چه درمانی دارد
JİLA
خوبم… هر وقت تو را می‌بینم، خوبم.
Negar
عشق خاص نمی‌شود. عشق همیشه یک جور است، فقط هزار جور تعریفش می‌کنند. عشق همین است.
Negar
این دنیا پر از موجوداتی است که نباید باشند! زنده‌اند، ولی زندگی نمی‌کنند
JİLA
دکتر، شما خیلی چیزها را نمی‌فهمید. توی هیچ کتابی ننوشته‌اند که وقتی بفهمی می‌توانستی با حضور دیگری‌ای کامل باشی ولی نیستی چه دردی دارد!
JİLA
چیزهایی که می‌بینی و نمی‌تونی ازشون حرف بزنی می‌کشدت
JİLA
بعضی‌ها وقتی عشق‌شان را از دست می‌دهند می‌میرند، ولی نفس می‌کشند
JİLA
هر کسی باید بتواند به جایی پناه آورد، چون مواردی پیش می‌آید که حتماً لازم است انسان بتواند به یک جا، هر کجا که باشد، برود.
Mary gholami
چرا او را به حال خودش نمی‌گذاشت تا در دنیای جدیدش بی‌دردسر از حضور شخصی که از گذشته‌اش خبر دارد سر کند؟ این تاریخ‌نویسی جدید نیاز به مورخ‌های پیشین ندارد
Ailin_y
تنهایی اتفاق نیست، حالت است. زمانی هم که این حالت ادامه پیدا کند، خشم همهٔ وجود آدم را می‌گیرد.
Negar
آدم‌هایی که خودشان می‌آیند که نمی‌روند. آن‌هایی می‌روند که به‌زور بیایند.
Negar
این روزهای اول را همه می‌فهمند. اولِ هر چیزی عجیب است. تازگی دارد. هیجانی ناشی از نفهمی و حماقت. مثل دیوانه‌ای که در برهوت تاریکی رها شود و مدام بچرخد و برقصد و دستانش را به هم بکوبد. دیوانه از تاریکی نمی‌ترسد. ترس مال آدم عاقل است. این دیوانگی موقتی بالاخره یک جایی تمام می‌شود و ناگهان دو نفر عقل کل مقابل هم قرار می‌گیرند. آن وقت زندگی‌شان دیدنی است. هر کدام دنبال حق خودشان دیگری را شخم می‌زنند. زیرورو می‌کنند تا گنج درون هم را صاحب شوند. اسم‌شان می‌شود زن‌وشوهر و مجبورند مابقی عمرشان را در این نقش بمانند. اگر هم نمانند، یعنی یک جای کار می‌لنگد! عقلِ یکی از دیگری کل‌تر می‌شود، و یا نه، می‌فهمند کامل نیستند و موجودی که بتواند کامل‌شان کند در کار نیست! آن وقت آن که قوی‌تر است تصمیم می‌گیرد برود پی کارش.
Negar

حجم

۱۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۵ صفحه

حجم

۱۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۵ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۲۳,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد