بریدههایی از کتاب ماهی سیاه کوچولو
۴٫۱
(۱۰)
«مرگ خیلی آسان میتواند الآن به سراغ من بیاید، امّا من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البتّه اگر یک وقتی ناچار با مرگ رو به رو شدم ـ که میشوم ـ مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...»
((: noor
از یکیشان پرسید: «رفیق، من غریبهام، از راههای دور میآیم اینجا کجاست؟»
ماهی، دوستانش را صدا زد و گفت: «نگاه کنید! یکی دیگر...»
بعد یه ماهی سیاه گفت: «رفیق، به دریا خوش آمدی!»
یکی دیگر از ماهیها گفت: «همهٔ رودخانهها و جویبارها به اینجا میریزند، البتّه بعضی از آنها هم به باتلاق فرو میروند.»
((: noor
ماهی گفت: «ماه قشنگ! من نور تو را خیلی دوست دارم، دلم میخواست همیشه روی من بتابد.»
ماه گفت: «ماهی جان! راستش من خودم نور ندارم. خورشید به من نور میدهد و من هم آن را به زمین میتابانم. راستی تو هیچ شنیدهای که آدمها میخواهند تا چند سال دیگر پرواز کنند بیایند روی من بنشینند؟»
ماهی گفت: «این غیر ممکن است.»
ماه گفت: «کار سختی است، ولی آدمها هر کار دلشان بخواهد...»
((: noor
ماهی گفت: «در راه مرا، خیلی از مرغ سقا و ارّهماهی و پرندهٔ ماهیخوار میترساندند، اگر تو چیزی دربارهٔ اینها میدانی، به من بگو.»
مارمولک گفت: «ارّهماهی و پرندهٔ ماهیخوار، این طرفها پیداشان نمیشود، مخصوصاً ارّهماهی که توی دریا زندگی میکند. امّا سقائک همین پایینها هم ممکن است باشد. مبادا فریبش را بخوری و توی کیسهاش بروی.»
ماهی گفت: «چه کیسهای؟»
مارمولک گفت: «مرغ سقا زیر گردنش کیسهای دارد که خیلی آب میگیرد. او در آب شنا میکند و گاهی ماهیها، ندانسته، وارد کیسهٔ او میشوند و یکراست میروند توی شکمش. البتّه اگر مرغ سقا گرسنهاش نباشد، ماهیها را در همان کیسه ذخیره میکند که بعد بخورد.»
((: noor
حجم
۲۱۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۲۱۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد