«در طول چند روز گذشته، وقتی تو کارتها را میچیدی منتظر اتفاقی بودی که در ذهنت پرورش داده بودی. هیچوقت با ذهن خالی به آنها نگاه نکردی و اجازه ندادی خودشان داستانشان را به تو بگویند. این قضیه وقتی تلفنی حرف میزدیم برایم روشن شد. برای همین شروع به مکالمهای کسالتبار کردم ولی از تو خواستم چشم از کارتها برنداری. تو وارد خلسهٔ جادویی شدی و همان موقع پیام کارتها برایت معلوم شد. چون فقط همان لحظه ذهنت از همه چیز خالی بود.»
Naarvanam
اگر میخواهیم چیزهایی یاد بگیریم باید صبور باشیم و با جهانی ارتباط برقرار کنیم که هیچ چیز از آن نمیدانیم.»
Naarvanam
در واقع زندگی سعی کرده بود فرصتها را پیش رویش بگذارد اما خب این شخصیت بریدا بود؛ از خطر کردن میترسید.
Naarvanam
گفتی به آسمان نگاه کن. این آسمان از هزاران سال پیش تا هزاران سال دیگر، به همین شکل است.»
Naarvanam
وقتی راهت را برای عبور پیدا میکنی نباید بترسی. باید آنقدر شجاع باشی که از اشتباه کردن نترسی.
Naarvanam