- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب آتوسا
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آتوسا
۴٫۵
(۲۵۰)
آیا تاکنون در انگبین شنا کردهاید؟ او بهسان مردابی است که از انگبین پر شده باشد. همان دم که پا رویاش میگذاری، چنان دلبسته و پابندش میشوی که باور کردنش سخت است. زمانیکه در آن فرو میروی، درمییابی شنا کردن و بازگشت در کار نیست. نمیتوان بر خیزابهای خروشان سوار شد و از بندش رهایی یافت. شیرینی او برای زنان دیگر کشش دارد و همین دریافتها مرا به ژرفای تباهی میکشاند.
منکسر
در زبان پارسی، واژهی امید یکی از نامهای خداست. امید اَبَده و اَبی اَنجام است.
منکسر
ایرانبانو! آگاه باشید بر کدام جایگاه نشستهاید. امروز اَهوی مردم به شما سپرده شده. زینهار، به گونهای رفتار نمایید که رَتویشان را بر باد دهید! از یاد مبرید که پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک با یکدیگر پیوند دارند. مبادا با اندیشههای اهریمن و کردار دژخیمان در پس واژههای نیک و فریبکارانه پنهان شوید. زیرا اگرچه مردم کوچه و بازار از ترس نیزه و شمشیر دژخیمان به خانههایشان میگریزند، داور بهشت و دوزخ آن اَمارنای اَفریفته است.
منکسر
چند روزی بود از خودم میپرسیدم، آیا کسی پیدا میشود که سرگشتهای تنها را دوست بدارد؟ دیشب دانستم، بانویی هست که با بوسهاش بر چشمان بسته جانی تازه بدمد.
منکسر
ـ از خودم میترسم. مبادا که در پیکار با اهریمن درون شکست بخورم و دست بر سینه، بندهی زیادهخواهیهایش گردم!
ـ هم اینکه میترسید، نیمی از راه را پیمودهاید. وانگهی شما تنها نیستید.
منکسر
به یاد سخن پایانی پدر افتاد که گفت: شادی مردمانم را به تو میسپارم تا نگاهبانی کنی، پس با خود گفت:
ـ پدر! شادی مردمانت را به کسی سپردی که نمیداند، بدون شما چگونه باید زیست و آنگاه چگونه باید شاد بود.
aylin
او هرگز به ما پشت نکرد تا بیاموزم در بیپناهی چه باید کرد.
aylin
بیشتر مردم دوست دارند رفتارهای شناخته شدهی گروهشان را داشته باشند. چرا که این رفتارها بارها آزموده شده و شکست و سرخوردگی در آن کم است. این سخن پیامآور ما زرتشت است: «از کسانی باشیم که جهان را تازه میکنند».
aylin
داد و آیین شهریور امشاسپند، نیرومندی و خویشکاری است. از فرارونی و درستکاری خواسته اندوزید، بر خواستهی کسان دست میازید و رشک مبرید. داد و آیین سپندارمذ امشاسپند، فروتنی و مهربانی است. در گیتی آزاده و فروتن بوده و با یکدیگر دوستدار و مهربان باشید. خودپسند مباشید، خوشبین باشید و دیگران را باور کنید.
داد و آیین خورداد امشاسپند، سرسبزی و آبادانی است. دل خود را شاد و تن خود را پاک دارید. اندوهگین مباشید و گیتی را به چشم نیک ببینید. آبادی سازید. شادی افزایید. آب را که مایه سرسبزی و آبادانی است، پیوسته پاک دارید و بیهوده از آن استفاده نکنید.
Mazdak
ـ نمیخواهم بگویم چگونه زندگی کنید. تنها خواستهی من آن است که پا در راهی بگذارید که با خردتان سازگار باشد. این روش پسندیدهای نیست که بگوییم ما در این راه جلو میرویم تا ببینیم به کجا میرسد. راههای نادانی به بیابان پشیمانی میرسند و بس.
Mazdak
شاید این راز نهان تو را به کار آید: من از راه مهر ورزیدن به مردم، به مهر بیکرانه پیوستم.
Mazdak
ـ بهترین دستآوردهای زندگی شما چه چیزهایی هستند؟
ـ شادی مردمان و نام نیکی که از ما در یادها میماند.
Mazdak
دگر باره نوروز فرا رسید و یادآوری نمود، تا زندگی هست روز نو نیز خواهد آمد. میتوان جامهی کهنه را از تن و اندیشهی ناپاک را از سر به در کرد و با نگاهی نو در هستی نگریست. مگر نه سرما با سختی و تاریکیها به پایان میرسد و گرمای روشناییبخش آفتاب به پیکر خفتگان جان میبخشد؟ مگر نه دانههای گمگشته در خاک، با امید به آینده میرویند و بر گسترهی خویش آبادانی پدیدار مینمایند؟
Raana
چرا تا کنون به این راز بزرگ پی نبرده بود که جهان آینهای از آرزوها و رفتارهای مردم در برابرشان مینهد؟ جادوی آفرینش در این بود که اگر با همهی توان چیزی را میخواست، جهان هستی با این خواسته همراه میشد.
Raana
خاری که بر دست مینشیند بیرون میآید و دردش را فراموش میکنیم. داد از آن زخمی که بر دل مینشیند و سرایش را رها نمیکند
Raana
به رنجش مفرمای وسردش مگوی
نگر تا چه آوردی او را به روی!
تو با او جهان را به شادی گذار
نگه کن بر این گردش روزگار
Raana
روزی هم که مردیم همه چیز به پایان میرسد. گویی از روز نخست به جهان نیامدهایم. کورش فرزند کمبوجیه است و کمبوجیه فرزند کورش. با همین روش تا زمان هخامنش میتوانی یک به یک نام ببری. ولی به من بگو نام مادر هخامنش چیست؟ کسی نمیداند یا آنکه دخترش چه کسی بوده؟ باز همه خاموش میمانند.
Nika
شما ایزد میترا را همواره ستایش کردهاید با این همه شاید ندانید که او نماد مهرورزی است. او در باور ما هزاران چشم دارد. یکی برای تن و روان خود، دیگری برای همسر و فرزند، سه دیگر برای همسایه و چشمهای دیگر برای کسانی که هرگز در اندیشهی ما نمیگنجند و آنان را نمیشناسیم. او نماد اندیشهای است که از پوستهی خودپرستیها بیرون میرود و میتواند مردم را فراتر از گروهبندیهای خودی و بیگانه دوست بدارد. یک چشم به خود و نهصد و نود و نه تا برای مهرورزی به دیگران دارد.
دخترم جهان بدون مهر و شادی مردم ارزشی ندارد و خاک به خودی خود، تو را به کار نمیآید. بیاندیش کشوری را بدون مردمانش به تو بسپارند، به زودی آن را رها میکنی و به نزدیکترین آبادی پناه میبری. شاید این راز نهان تو را به کار آید: من از راه مهر ورزیدن به مردم، به مهر بیکرانه پیوستم.
Zahrayaqubi
خوشبختی شاید همان دمی باشد که با دلی سرشار از زندگی و چهرهای ناشناس در میان کوچهای پر رفت و آمد، گام برمیداری و به ندای مهرآمیز، گوش میسپاری. شاید فراسوی این آب و باد و خاک، آتشی باشد که دل و دریافت را آگاهانه به زبانههایش میسپاری. هر چند که میدانی در دیار دلشدگان راهی برای بازگشت نیست و هر دلسوختهای که پای در این کوی نهاد از دست رفت و بینشان شد. خوشا به آنان که همراهی دلخواه یافته و آفرین به آنان که به تنهایی، گوهر خویش را ساختهاند.
Zahrayaqubi
بارها از خودم پرسیدهام، چرا پیشینیان ما، واژهی همسر را برگزیدهاند. چرا آن را همتن نگفتهاند. شاید پایه را بر آن نهاده باشند تا در اوج گرفتن، بال پرواز هم باشیم
Zahrayaqubi
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰۵۰%
تومان