باید از پوستهی من گریخت. سود و زیان من، آیین من، سرزمین من. پس از آن او پدیدار میگردد: خدای ما.
سپیده
خوشا به آنان که همراهی دلخواه یافته و آفرین به آنان که به تنهایی، گوهر خویش را ساختهاند
سپیده
در زندگی میخواهید به کجا برسید که در جستجوی همسری هستید تا بال پرواز اندیشههایتان باشد؟
داریوش آهی کشید و نگاهی به آسمان کرد. نرم نرمک ستارگان در دل شب نمایان میشدند. پس گفت:
ـ به آنجا که جهانمان به کام تن باشد و مینویمان به کام روان.
سپیده
میگویند بودم هنر نیست، هستم هنر است. میگویم در پی آن بودنهای جانانه است که اینجا هستم.
kordelia
ندیدن با نبودن یکی نیست. گاهی پیدا نمیکنیم زیرا در جستجوی یافتن نیستیم.
kordelia
آه که روزگار چه آموزگار سختگیری است. رازهایاش زمانی آشکار میگردد که ما بخشی از زبانههای آتش گشتهایم.
kordelia
هیچکس از سرنوشت و آینده آگاه نیست و زیبایی زندگی در تلاش و تکاپویی است که برای نزدیک کردن آرزوهای درونی به جهان پیرامون انجام میشود.
kordelia