- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب آتوسا
- بریدهها
بریدههایی از کتاب آتوسا
۴٫۵
(۲۵۰)
اگر آموختید راه بروید، میتوانید برگردید و راه تازهای را بیازمایید و اگر به نشستن خو کردید، زندگیتان دستاوردی درست یا نادرست نخواهد داشت.
Mazdak
زندگی همین است. چشم مردم به چیزی است که آن را ندارند.
Nika
این سخن زرتشت را به یاد آورید که «راستی را بخواهیم برای پیوستن به راستی» او هرگز نگفت به راه راست برویم تا سختی نبینیم و آسوده زندگی نماییم
Arezu
شاید از همین روست که بانوان از جنگ و کشتار گریزانند. چگونه میتوان پا به پای کودکی راه رفت، خوراک را برای فرو دادن او نرم کرد، هنگامیکه بزرگ شد به برازندگی او دل بست و پس از همهی اینها فرمان به خاک و خون کشیدنش را داد؟
خیر کثیر
برای زمانهایتان برنامهریزی کنید. دویدن بدون برنامه، شما را خسته و ناامید میسازد. دیگر آنکه این پندار را از خودتان دور سازید که هیچکس توان آن را ندارد تا کارها را به خوبی شما انجام دهد.کار را به مردمان شایسته بسپارید و هماهنگکنندهی آنان باشید.
🍀BAHAR🌴
نباید جهان یکسر از آزادگان تهی گردد تا هر دیوانهای یکهتازی کند.
راضیه
مرگ چندان هراسانگیز نیست تا برای زنده ماندن به خواری تن سپارم.
kordelia
مردها بهای دلداری که آسان به دست میآید، نمیدانند.
kordelia
درخواستهای پیشوایان دینی ایلامیها را در برابر همسرش نهاد وگفت:
ـ ایلامیها برای خدایشان هومبان (Humban) و بابلیها برای اَداد (Adad) درخواست چهارپایانی که در نیایشها قربانی کنند، دارند و من نمیدانم در برابر فرمان آشکار زرتشت که ریختن خون جانوران در آیینهای دینی را نکوهش مینماید، چه باید انجام داد؟
داریوش گفت:
ـ ما اگر هنر کنیم، جنگهای زمینی را بین مردمان پایان بخشیم و آرامش را در کشور برپا کنیم. روا نیست با هیچ بهانهای پا در آوردگاههای آسمانی بنهیم وبا خدایان ناسازگاری کنیم. شما برابر بهای چهارپایان به پیشوایان ادیان دیگر، گندم و جو پیشکش کنید. آنان خودشان میدانند که با آن بخشش، نان بپزند و یا بز و گوسپند بخرند وآیینهایشان را به جا آورند. زندگی برای ما آسانتر خواهد گذشت اگر باورهایمان را به زور گسترش ندهیم.
فرسا
هنگامیکه ازگنجینهی درون ناآگاهیم، بهسان ابزاری در دست این و آن، داد وستد میشویم. همهی آنچه در زندگی به ما سپرده شده، تنها برای راهیابی به ژرفای درون کارایی دارند. زیرا ما پا در این جهان نهادهایم تاآهنگ خویش را بیابیم و بسُراییم. برپا داشتن این پرده که در تواناییهای ما میگنجد، بهانهی آفرینش است.
فرسا
مرد گفت:
ـ پیدا کردن شما نیازی به آموزش ندارد. باید دل مرا در سینه داشته باشید تا به هر سو بنگرید، ردپاها برایتان آشکار شود.
hananeh
ای کاش واژهی جنگ از یاد مردمان میرفت و در جهان به فراموشی سپرده میشد. ای کاش به جای تیر، مِهر بر دلها مینشست
گل سرخ
دخترها را در میان ناز و مهر پرورش میدهیم و چون به برازندگی میرسند، نمیدانیم به دست چه کسانی میسپاریم.
شیلا در جستجوی خوشبختی
هر برگ از سرگذشت آن زن بهسان پتکی بود که میتوانست هستی او را به تباهی کشاند. با این همه، نشکست و اگر چه دردهای بسیاری را بر شانه کشید، خم نشد. او ایستاد، در درون سوخت و زیباییها را ساخت. در سوختن، آنچنان تابناک درخشید که مردمان به جان و دل، همای جاودانه را سینه به سینه به دست یکدیگر سپارند.
Tina
اندیشید، چه خوب است با داریوش زیستن و چه دلافروز است در کنار او مردن
منکسر
داریوش در آن سال توانش را برای بهبود زندگی کشاورزان و سپاهیان به کار بست. زیرا در پندار او پایهایترین نیاز مردم خوراک و آسوده زیستن، به دور از هر گونه بیم و نگرانی بود.
Mazdak
آیا سخنانی که پیش از این هزاران بار شنیدهاید شما را شگفتزده میکند؟
ـ نه.
ـ شما از گفتاری که برای نخستین بار میشنوید، به شگفت میآیید. دخترم! این را بدان که انسانهای هوشیار توانایی به زبان راندن سخنان تازه را دارند. همین نوآوریها، جهان را به جنبش وا میدارد. پیگیری رفتارها و باورهایی که پیش از این بدان خو کردهایم، هنری به شمار نمیآید.
ـ پس چرا بارها میشنویم که «با یک گل بهار نمیشود» و «از یک دست بانگی به هوا نخواهد خاست»؟
ـ چون اندیشهها یکسان نیست. بیشتر مردم دوست دارند رفتارهای شناخته شدهی گروهشان را داشته باشند. چرا که این رفتارها بارها آزموده شده و شکست و سرخوردگی در آن کم است. این سخن پیامآور ما زرتشت است: «از کسانی باشیم که جهان را تازه میکنند».
Nika
چرا به این نمیاندیشند که هیچکس همواره پیروز میدان نخواهد بود و باید با دشمن شکستخورده به گونهای رفتار کرد که دوست دارند با خودشان در شکست رفتار گردد.
Nika
دیدگاه زرتشت، خوشی، شادمانی و آسایش، برابر با ستایش پروردگار است.
Arezu
ـ نمیدانم روانت را با چه افسونی سرشتهاند که به هر سویی میگریزم به تو نزدیکتر میشوم.آیا رازی در واژگانت نهفته؟
دستهایی به دور شانهاش پیچید و او را به سینه فشرد، بویی دلپذیرتر از گلها دریافتش را نوازش کرد و شورشی در درونش رخ داد که دگرگون ساختن جهان پیامد آن بود.
ـ سخن نیکویی بر زبان راندید. زیرا من سالها است از خودم میپرسم ریشهی این آشنایی در کدام جهان و کدام زمان در من نشانده شده که هیچ یادی آن را از اندیشهام پاک نمیکند. بارها برایم پیش آمده که پنداشتهام به پایان راه رسیدهام و بهزودی از پای میافتم. در آن هنگام چون چشمهایم را میبندم، بانویی را میبینم که در پارس چشم به راه من است. آوایی فراسوی زمین و زمان مرا به خود میخواند و تا ژرفای جان و خرد پیش میرود و در میان مستی، مرا هوشیار میسازد. شاید افسون این راز، در آن است که مردی زمینی، ناز شما را تا بهشت خریدار است.
🍀BAHAR🌴
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰۵۰%
تومان