پس در اکثر موارد، رنجی که میبریم برای آن است که احساس میکنیم قدر و منزلتی که حقیقتاً برای خود قائلیم خدشه وارد شده است. تصور میکنیم چون دیگری چیزی دارد، پس لابد ما چیزی را از دست دادهایم، یا اگر دیگری چیزی دارد و ما نداریم، برای آن است که ما از او پایینتریم.
bud
آزردهخاطر بود که چرا ‘‘بدون زحمت’’ و فقط به دلیل تغییر زمانه از چیزهایی بهرهمند شده است که او همیشه در آرزویش بوده است
bud
چون درست یا غلط، تصور میکنیم ما را کنار گذاشتهاند و تحقیر شدهایم، پس از بقیه پایینتریم. این احساس باعث ایجاد افکار منفی (احساس حقارتمان یا بیعدالتی دنیا) و بروز واکنش منفی (با تلخی با دیگری برخورد میکنیم یا مستقیماً به او آزار میرسانیم) در ما میشود.
bud
بود.» یا در خصوص گالیله، آیا واقعیت این نبود که چون مخالفانش به ارزش پیشرفتهای علمی او واقف بودند و خود را در این زمینه، قادر به مباحثه با او نمیدیدند، دامنهٔ بحث را به مذهب کشاندند؟ ممکن است به دلیل آنکه هنوز شرایط بروز حسادت در ما فراهم نشده باشد، تصور کنیم ذات حسودی نداریم، مثلاً در کنار کسانی باشیم که چیزی در خور حسادت نداشته باشند، یا برعکس، از محاسنی برخوردار باشند که در خود توان برابری با آنها را نبینیم. اما کافی است با کسی در ارتباط قرار بگیریم که چیزی داشته باشد که بیش از همه آرزویش را داریم، یا تصور کنیم استحقاق آن چیز را داریم، تا حسادت در ما فعال شود.
bud
به چه حسادت میکنیم؟
چیزی که بیش از همه حسادت ما را برمیانگیزد، این است که دیگری چیزی را که از دید ما یا اجتماع باارزش است در اختیار داشته باشد، یا امکان به دست آوردنش را داشته باشد. مثلاً اگر با دیدن اتومبیل جدید همسایه ناراحت میشویم، دلیلش آن است که برای داشتن اتومبیل زیبا یا وجههٔ اجتماعی یا ظواهر، ارزش قائلیم. در فیلم آمادئوس ساختهٔ میلوس فورمن (داستان زندگی ولفگانگ آمادئوس موتسارت، موسیقیدان نابغهٔ اتریشی)، سالییری (موسیقیدان ارشد دربار اتریش، همعصر با موتسارت) در حالی که به نبوغ موسیقی در موتسارت حسادت میکند، دربارهٔ او میگوید: «او بُت من بود.»
bud
این احساس بیعدالتی منشأ دردناکترین حسادتهاست. به خصوص برای کسانی که خودخواهترند، دارایی اشخاص و برخورداریشان از محبت دیگران، واقعاً غیرقابل تحمل است.
bud