بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نگهبان زمان | طاقچه
تصویر جلد کتاب نگهبان زمان

بریده‌هایی از کتاب نگهبان زمان

نویسنده:میچ آلبوم
انتشارات:پندار تابان
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأی
۳٫۰
(۲)
«هیچ وقت خیلی زود یا خیلی دیر نیست. هر چیزی در زمان خودِش اتفاق میفته.»
HANNAH
«وقتی زندگی رو اندازه بگیری، اصلاً زندگی نمی‌کنی. من می‌دونم.»
HANNAH
«این روزها آدم‌ها هر کاری می‌کنن تا یک ساعتشون رو پر کنن و افراد مفید و باکفایتی باشن؛ ولی این کارها راضی‌شون نمی‌کنه و فقط حریص‌تر می‌شن کارهای بیشتری انجام بِدن. انسان می‌خواد مالک وجود خودش باشه، ولی هیچ کس مالک زمان نیست.»
HANNAH
انسان همیشه می‌خواست دقیقه‌ها و ساعت های بیشتری داشته باشد و سریع‌تر پیش برود تا در هر روز کارهای بیشتری انجام بدهد و دستاوردهای بیشتری داشته باشد. شادی و لذت سادهٔ زندگی بین دو طلوع خورشید از دست رفت.
HANNAH
- «دلیلی داره که خدا عمر محدودی به انسان می‌ده.» - «چه دلیلی؟» - «برای این‌که هر روزمون ارزشمند بشه.»
HANNAH
وقتی زمان بی‌پایان باشه، هیچ چیز خاص نیست. بدون قربانی کردن یا از دست دادن داشته‌هامون، نمی‌تونیم قدر چیزهایی رو که داریم، بدونیم
HANNAH
«خیلی متأسفم. فقط احساس کردم به آخر خط رسیدم.» - «پایان برای دیروزه، نه فردا.»
HANNAH
دُر گفت: «سال‌های زیادی از عمرِت مونده بود.» - «نمی‌خواستمِشون.» - «ولی اونا تو رو می‌خواستن. زمان چیزی نیست که پس بِدی. ممکنه یک لحظه بعد، جواب دعای تو باشه. رد کردنِش یعنی دست کشیدن از مهم‌ترین قسمت آینده.» - «مهم‌ترین قسمتِش چیه؟» - «امید.»
HANNAH
آسیب رساندن به خودمان برای به درد و رنج کشاندن دیگران، فقط فریاد دیگری برای گدایی عشق و محبت است.
HANNAH
زمانی که احساس تنهایی فرد دیگری را می‌پذیریم و در آغوش می‌کشیم، همان زمانی است که بیشتر از همیشه احساس تنهایی می‌کنیم.
HANNAH
برای چی شب و روزها رو اندازه می‌گرفتی؟ برای این‌که بدونم. نگهبان زمان، در حالی که بر فراز شهر نشسته بود فهمید که دانستن یک چیز با فهمیدن آن فرق دارد.
HANNAH
«همهٔ ما حسرت چیزهایی رو می‌خوریم که از دست دادیم؛ ولی بعضی وقت‌ها فراموش می‌کنیم چه چیزهایی داریم.»
HANNAH
دُر با قدرتی که برای کنترل زمان داشت می‌توانست هر چیزی را که دلش می‌خواست از این دنیای جدید به دست بیاورد؛ ولی برای انسانی که بتواند همه چیز داشته باشد، بیشتر چیزها ارضاکننده نیستند. و انسانی که خاطره نداشته باشد، مثل پوسته‌ای خالی است.
HANNAH
حوضچهٔ صداها از اشک‌های دُر ایجاد شد. ولی او فقط اولین نفری بود که گریه کرد و بعد از او افراد زیادی گریه کردند. وقتی ذهن انسان مشغول زمان شد، غم زمان از دست‌رفته، حفره‌ای دائمی در قلبش ایجاد کرد. مردم بابت فرصت‌های از دست‌رفته و روزهایی که به بطالت می‌گذشتند، غصه خوردند. آن‌ها همیشه نگران بودند که عمرشان چقدر خواهد بود، چون شمارش لحظه‌های زندگی ناچار به شمارش معکوس روزهای باقیمانده می‌رسد.
HANNAH
هیچ چیز دیگری در اطرافتان توجهی به زمان ندارد. پرنده‌ها دیرشان نمی‌شود. هیچ سگی به ساعتش نگاه نمی‌کند تا ببیند ساعت چند است. آهوها نگران فراموش کردن روز تولد بقیه آهوها نیستند. فقط انسان است که زمان را می‌سنجد. فقط انسان است که حساب ساعت‌ها را دارد. و به همین دلیل، فقط انسان است که از ترس فلج‌کننده‌ای رنج می‌برد که هیچ موجود دیگری تاب تحملش را ندارد. ترس از تمام شدن وقت.
HANNAH

حجم

۱۸۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۱۸۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۶۱,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد