بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفر بیستم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفر بیستم

بریده‌هایی از کتاب سفر بیستم

انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۱ رأی
۴٫۱
(۱۱)
و چه دردی می‌پیچید در قلبش که داشت دست خالی برمی‌گشت از دیدار امامی که امان بود برای همهٔ عالم و اما تنها بود، یارانش اندک بودند و طالبانش غافل.
هدی✌
فهمیده بود امام باید از تو راضی باشد، تو را مطیع امر خدا ببیند، تا کار مردم را بر عهدهٔ تو بگذارد و رازگویی با تو داشته باشد.
هدی✌
خدای تو را شاد گرداند و من از خداوند کافی دافع می‌خواهم تا تو را از نیرنگ هر حیله‌گری کفایت کند ان‌شاءالله‌تعالی
هدی✌
. اشک بارید از چشمانش و لب زد که: - من را یاری کردی، یاری‌ام کن پس از این هم، با این همه غفلت مولای من!
هدی✌
فهمیده بود باید اعمالش مورد رضایت امامش باشد
هدی✌
امام را داشت و از او غفلت می‌کرد جز گاهی در لحظهٔ احتیاجی. امام همهٔ زندگی‌اش نشده بود!
هدی✌
دلش می‌خواست مثل عمویش باشد برای امامش و نبود...! علی تو چرا مثل عمو نیستی برای امام زمانت؟ چرا کمی؟ چرا کمی؟ چرا کمی؟
هدی✌
راه که افتاد دلش فقط گریه کرد که: - یابن الحسن، متی ترانا و نراک... کجا شما را ببینم و شما من را ببینی؟ کی شما را ببینم و شما من را مورد محبتت قرار دهی؟ نه آن‌که ندیدنت یعنی آن‌که تو بر من محبت نداری، نه والله، محبت تو زائل نمی‌شود آقا! اما دل من بهانه‌گیرتر شده است!
هدی✌
تنها امام است که تو را برای خدا می‌خواهد. و این را باز عمو در دلش انداخته بود که تعریف کرده بود: - رفتیم دیدار امام هادی (ع) لحظه‌ای که وارد شدیم خودمان مست دیدار بودیم، اما امام کاری کرد که لذتش فوران کرد. قدم که گذاشتم داخل اتاق، چشمم دنبال امام بود و دلم دست امام که با همان صورت پر لبخندشان منتظر ما بودند و تا ما را دیدند سلام و احوال‌پرسی‌شان را به فارسی هدیه دادند به ما. لذتی داشت شنیدن کلام فارسی خودمان از زبان اماممان
هدی✌
تو به‌خاطر این عزیز بودی که سر رشتهٔ امور زندگی‌ات را دادی دست امامت،
هدی✌
تو به‌خاطر این عزیز بودی که سر رشتهٔ امور زندگی‌ات را دادی دست امامت، شدی نیروی امام برای کارهای مسلمانان و همین عزتت داد عمو، همین!
هدی✌
علی‌بن‌ابراهیم‌بن‌مهزیار. سر به دیوار گذاشت و نالید: - یا چه چیزی آقای من، که نمی‌گذارد من به شما برسم. چه‌کنم تا شما را ببینم و بدانم و نام قشنگت را حضورا بخوانم.
هدی✌
اشک چشمان علی همراه شد با لب‌هایی که با لبخند زمزمه می‌کرد: - من پسر فاطمه را دوست دارم... خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند.... من و جدایی از عشق تو... خدا نکند!
هدی✌
به خودش نهیب زد: - تو برای امامت چه کردی علی؟
هدی✌
برای بار هفتم رفت و بدون دیدار یار برگشت علی و امام را ندید. حالا از خودش سؤال می‌کرد: - که تو برای امام مثل عموعلی هستی که کار راه بیندازی و بار زمین مانده برداری؟
هدی✌
کلام امام راه‌گشا است برای کسی که می‌خواهد خوب زندگی کند، و اِلا آدم‌هایی که دارند زندگی‌شان را الکی خوش تمام می‌کنند زیادند،
هدی✌
نمی‌شود که یک دل باشد و صد دلبر. علی همه اینها را می‌دانست و می‌فهمید که صد دلبر دارد دلش.
هدی✌
دل شکسته را خدا می‌خرد. دلش حتما هنوز نشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هر چه غیر او. نمی‌شود که یک دل باشد و صد دلبر.
هدی✌
دل شکسته را خدا می‌خرد. دلش حتما هنوز نشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هر چه غیر او.
هدی✌
علی زمزمه کرد: - نبودنت و ندیدنت برای من شک نمی‌آورد، اما دل‌تنگی امانم را بریده عزیز دلم!
هدی✌

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۲۴,۳۰۰
تومان