بریدههایی از کتاب سفر بیستم
۴٫۱
(۱۱)
- ای علی، خداوند تو را پاداش نیکو سازد و تو را در بهشت جای دهد و از رسوایی دنیا و آخرت بازدارد و تو را با ما محشور کند، من تو را آزمودم و در خیرخواهی و اطاعت و خدمت و بزرگداشت ما و انجام واجبات تو را امتحان کردم. پس اگر بگویم هرگز مانند تو را ندیدهام امیدوارم راست گفته باشم. خداوند ورود به جنات فردوس را پاداش تو قرار دهد، مقام تو بر من پوشیده نیست و خدمت تو در گرما و سرما، در شب و روز از ما پنهان نیست. بنابراین از خداوند درخواست میکنم آنگاه که تمام خلایق را در رستاخیز جمع میکند تو را چنان مشمول رحمتش قرار دهد که مورد رشک قرار بگیری... انّه سَمیع الدعاء.(
سلمی
دیگر تنها کلام امام بود که آرامَش میکرد؛ نامهٔ امام جواد (ع) به عمویش را بلند بلند برای خودش زمزمه میکرد و اشک حسرت میریخت. نامهای که امام (ع) به خط زیبای خودشان برای عموعلی نوشته بودند:
سلمی
عَزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَلا تُری، وَلا اَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوی؛ سخت است برای من، اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم؛ و از تو صدایی و نجوایی نشنوم..
مُنتَظِر
خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند.... من و جدایی از عشق تو... خدا نکند!
مُنتَظِر
سخت است برای من آقای من که بلاها تو را احاطه کند و صدای تو به من نرسد تا یاریات کنم... سخت است برای من که از غیر شما پاسخی بشنوم...
مُنتَظِر
دیدار یار غائب دانی چه کیف دارد؟
مُنتَظِر
میان این همه فرقه و انحراف و مدعی، من ساکن کشتی شما شدهام آقا! راهم بده!
مُنتَظِر
شب که برگشت هر کس به هر مرادی که آمده بود رسیده بود و او تازه گم شد بین مرادهایش. میدانست که به شوق محبوبش آمده و نمیدانست که کجا باید او را درک کند. همه چیز سر جایش بود در تمام ایام حجی که آورده بودنش، و خودش نیامده اما...
اما حس میکرد دست خالی برگشته از آن حج، دست ظاهرش پر بود و دست دلش خالی!
مُنتَظِر
سر که بالا آورد نگاهش چفت شد روی خانهٔ خدا، از همراهانش شنیده بود سر که بلند میکنی چنان عظمتی در دلت میافتد و چنان لذتی راهی تن و جانت میشود که کافر را هم تکان میدهد چه برسد به آشنا... و علی آشنا بود!
مُنتَظِر
امامصادق (ع) اشک مینشاند بر چشمانش:
- امام در روزهای حج حاضر میشود، مردم را میبیند، مردم او را نمیبینند، امامی را که از دست دادهاند نمیبینند
مُنتَظِر
شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیام خیلی متفاوت از حالا بود. شاید شما هم بعد از خواندن این داستان خوشحال شوید که آن را شنیدید و متاسف شوید که دارید آن را دیر میخوانید.
مُنتَظِر
ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار میکنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود میشدند به جز خواص شیعه؛ همانهایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
این رفتنها و ندیدنها خستهاش نکرده بود و پاکترش کرده بود و دلنازکتر، علیبن ابراهیم هر بار که بازمیگشت کس والاتری شده بود و این را خودش هم میفهمید که دارد ادب و عقل را در آغوش اندیشه بار میآورد و سایهٔ امام برای او گستردهتر میشود و خودش محفوظتر در دنیا از هرچه آسیب است.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
من پسر فاطمه را دوست دارم... خدا مرا ز غم عشق تو جدا نکند.... من و جدایی از عشق تو... خدا نکند!
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
کلام امام راهگشا است برای کسی که میخواهد خوب زندگی کند، و اِلا آدمهایی که دارند زندگیشان را الکی خوش تمام میکنند زیادند
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
دل شکسته را خدا میخرد. دلش حتما هنوز نشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هر چه غیر او. نمیشود که یک دل باشد و صد دلبر.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
امر را سپردم به خدا و امامی که خودش آگاه است به حال من فقیر.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
آقاجان قبولی حج تنها به حضور شما در حج است... حضور شما! وگرنه، کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
هوای او
دل شکسته را خدا میخرد. دلش حتما هنوز نشکسته بود، یا شاید دلش پر بود از هر چه غیر او. نمیشود که یک دل باشد و صد دلبر.
علی همه اینها را میدانست و میفهمید که صد دلبر دارد دلش.
باید میشد مثل عمو که یک دل داشت و داده بود دست امام و فرمان امام. دیده بود که دارد در حق امامش ظلم همهجانبه میشود و او برای یاری رساندن به امام مظلومش، زمین و زمانش را وقف کرد.
سیدجواد
- نه، لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوایان از مؤمنان سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطهٔ خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟
.Reyhaneh.
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۲۴,۳۰۰
تومان