بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم | صفحه ۱۱ | طاقچه
کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثر معصومه امیرزاده

بریده‌هایی از کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۴۵ رأی
۴٫۵
(۳۴۵)
زخم زخم است؛ درمان هم که بشود، جایش می‌ماند
zar.afrooz
فنجان را که هنوز گرم است روی پیشانی می‌گذارم. خیلی گم و گیجم. این روزا هی دفتر خاطراتم رو می‌خونم تا خودم رو یادم بیاد. یادم رفته کی بودم. دست‌هایش را با حوله خشک می‌کند.  بزرگواری‌هات رو یاد خودت بنداز، نه بزرگی‌هات رو. آزادگی‌هات رو یاد خودت بنداز، نه آزادی‌هات رو.
اناربانو
از قدیم گفته‌ن به مالت مناز که به شبی بنده، به جمالتم مناز که به تبی بنده. الحمدلله دختر ما مال و جمالم داره، اما ما به کمالش می‌نازیم.
اناربانو
در آغوش آدم‌های این شهر، برای من گرمایی نهفته نیست.
اناربانو
خدایا! هر زن از ظرافت بهرۀ مشخصی برده، اما می‌تواند صاحب لطافتی بی‌پایان باشد. کمکم کن. من برای تربیت بچه‌هایم، برای خوشبخت بودن، برای زندگی ابدی کردن، به این لطافتی که با ذکاوت درهم آمیخته محتاجم. از این زمختی روح نجاتم بده. به من عقلِ جمیل بده، تدبیر ظریف، مدیریت لطیف. تو همۀ این‌ها را در من از روز اول گذاشته‌ای. کمک کن این پردۀ زمخت را از رویشان بردارم. لطیف بودن پنهانی‌ترین تصمیم هر زن است. کمکم کن این تصمیم پنهانی را بگیرم.
ملکی
فهمیدن درد دارد، اما شکر هم دارد. شکرانۀ فهمیدن صبر است و صبر با همۀ تلخی و سختی، میوۀ شیرین شعف را به بار می‌آورد.
ملکی
دلم می‌خواهد بروم ته یک چاه بنشینم، ته چاهی خیلی عمیق، تا دست هیچ‌کدامشان به من نرسد. همه‌جای این خانه، کسی نشسته‌که چیزی از من طلب دارد؛ امیریل بدنم را، ریحانه شیرم را و علی توجهم را.‌اما من خالی‌ام.
ملکی
زودتر از همیشه، می‌پرسد: «چته؟» نگاهش می‌کنم. چیزی نمی‌گویم. از این کلمه بدم می‌آید. هروقت می‌بیند به‌هم‌ریخته‌ام، می‌گوید: «چته؟» انگار به سگی بگویی «چخه». به همان اندازه احساس می‌کنم در آن لحظه چندش‌آورم.
ملکی
لباس را روی میز اتو پهن می‌کنم. مراقبم خطش خراب نشود. لباس را روی رخت‌آویز می‌گذارم. همان‌طورکه برایش یادداشت کوچکی می‌نویسم، زمزمه می‌کنم: حسودم به لباس‌هایت که تو را بغل می‌کنند. من را هر روز به آغوش بکش و ببوس. بگذار آن‌ها حسودی‌شان بشود. یادداشت را توی جیبش می‌گذارم. آن وقت‌ها هم از این کارها می‌کردم، هر روز، هر بار که لباس‌هایش را اتو می‌زدم و محال بود بگذارم خودش اتو بزند. اما حالا به راز فاصله‌ها و حد نگه‌داشتن‌ها پی‌برده‌ام، به این‌که زن حتی اگر چشمه باشد، باید بگذارد رهگذران برای نوشیدنش خم بشوند، زانو بزنند و لب‌های تشنۀ خود را به آن‌ها برسانند. چشمه‌ها نباید دنبال تشنه‌ها بدوند و مسیرشان را برای پیدا کردن آن‌ها کج کنند. مقصد رود دریاست، هرچند از این عبور، دشت‌ها هم سبز می‌شوند
زهرا حاتمی
خواهر، تو خیلی سخت می‌گیری. می‌خوای همه‌چی رو طرف خودش بفهمه؛ فوقش اگه نفهمید، بشینی منطقی و خشک باهاش حرف بزنی. باور کن خیلی چیزا رو نمی‌شه حتی با حرف زدن، درست کرد. بچه بودیم، یادته؟ بابا دعوامون می‌کرد، من دو دیقه بعد رو پاش بودم، تو تا دو روز قهر بودی.
دختر زهرا
خدا مردها را آفریده تا جهان را جای امن‌تری کنند و زن‌ها را برای زیباتر کردن این جهان امن.
کاربر ۸۹۰۳۹۹۸
تلاش انسان برای زخمی کردن انسان دیگر با تکه گوشتی که در دهانش می‌جنبد، خنده‌دار است. می‌لرزم. فقط این آدم‌ها هستند که می‌توانند پوست هم را بکنند، بدون آن‌که خونی ریخته شود
brm
. برنج را توی دیگ می‌ریزم و آبش را اندازه می‌گیرم. این دانه‌ها توی یک بند انگشت آبِ رویِ سرشان پخته می‌شوند. اگر آب بیشتر باشد، شفته می‌شوند و اگر کمتر، سفت و خام می‌مانند. من در انبوهی از تعریف‌ها و تمجیدها غرق بودم. خدا دیگ زندگی من را کج کرد و آب را اندازه گرفت. مورد توجه بودن. چرا باید دوست داشته باشم یا نیاز داشته باشم آدم‌ها به من توجه کنند؟ وقتی در مرکز توجه هستی، مثل کاریکاتور رشد می‌کنی. جاهایی از وجودت که به آن‌ها توجه می‌شود بزرگ می‌شوند و جاهایی از وجودت کوچک می‌مانند، مانند من که فقط شخصیت اجتماعی‌ام بزرگ شده بود و چیزی مثل زنانگی و مادرانگی محو بود. خدا آب این دیگ را اندازه کرد.
brm
وقتی دردی تکرار می‌شود و آدم می‌بیند که از آن نمرده‌است، گستاخ می‌شود. حتی می‌تواند به درد دهان‌کجی کند.
کاربر ۸۹۰۳۹۹۸
اگر از خط خوبی یک درجه منحرف شوی، تا به خودت بیایی، در امتداد زندگی میل کرده‌ای به بی‌نهایت بدی
کاربر ۸۹۰۳۹۹۸
دردها دو جورند: دردهای مفید و دردهای بی‌فایده؛ دردهایی که ما را نمی‌کشند، اما قوی‌تر می‌کنند، و دردهایی که ما را ضعیف می‌کنند و از بین می‌برند. ما انتخاب می‌کنیم که چطور درد بکشیم.
کاربر ۸۹۰۳۹۹۸
تلاش انسان برای زخمی کردن انسان دیگر با تکه گوشتی که در دهانش می‌جنبد، خنده‌دار است.
کاربر ۸۸۳۹۲۳۴
رنج‌هایی هستند که باید آن‌ها را پذیرفت و در آغوش کشید، برایشان معنایی جست‌وجو کرد و با معنای ناشی از رنج، لباس گرمی بافت. رنج‌هایی هم هستند که باید برای از بین بردنشان جنگید. من از رنج‌های اجباری زندگی غمگینم، اما برای از بین بردن دستهٔ دوم می‌جنگم. من جنگجویی اندوهگینم. باید سر قالیچهٔ زندگی را بگیرم و تکان دهم. به دوروبر خانه‌ام نگاه می‌کنم، به مبل‌های قهوه‌ای‌ای که امیریل پسندید و من مثل موجودی که هیچ سلیقه‌ای از خودش ندارد، لبخند زدم. - اگه تو دوس داری، حتماً خوبه. و نگاه می‌کنم به باقی وسایلی که یک زن مرده خریده بود. اما این زن حالا زنده است و می‌خواهد زندگی کند. آن نفخه‌ای که در جان علی و ریحانه دمیده شد، گرچه پس از رنجِ بسیارِ زایش، بالاخره نشان داد که من هم ریه‌هایی برای نفس کشیدن دارم، مثل آن وقت‌ها که معاون یک سازمان بودم.
neg
تنهایی چیز بدی نیست. آدم تنهایی می‌تواند آواز بخواند، بخندد، بمیرد. آدم حتی تنهایی به دنیا می‌آید. تنها که هستی، بی‌توقعی از این‌که استکانی چای به دستت بدهند یا نان گرمی در سفره‌ات بگذارند. تنهایی چیز بدی نیست. خدا هم تنهاست.
کاربر ۸۴۴۵۶۱
وقتی دردی تکرار می‌شود و آدم می‌بیند که از آن نمرده‌است، گستاخ می‌شود. حتی می‌تواند به درد دهان‌کجی کند.
ام ریاحین

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

حجم

۴۷۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۸۴ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان