بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۸۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۴)
به گمان من مدرسه‌یی که با پول دزدی بنا شود، حقّ‌السّکوتی است که دزد به جامعه‌اش می‌دهد __ فقط به این امید که راه دزدی‌های آینده‌اش بسته نشود.
ehame samet
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
R S
به گمان من هر آدمی را کلّه‌شقّی‌هایش می‌سازد، یعنی به اعتبار مقدار کلّه‌شقّی‌اش، آدم است. البتّه منظورم خودخواهی‌هایش نیست. حساب خودخواهی از غرور به کلّی جداست و کلّه‌شقّی جزئی از غرور است، جزء مشاهده‌شدنی غرور است. آدم خودخواه، آدم درمانده‌ی مفلوکِ توسری‌خور بدبخت سیه‌روزی‌ست که تن به هر جور نوکری می‌دهد به این دلیل که فقط خودش را می‌خواهد و هیچ چیز توی دنیا به اندازه‌ی وجود خودش و زنده‌ماندن خودش برایش اهمیّت ندارد. به این ترتیب، شرف هم برایش اهمیّت ندارد، اخلاق هم برایش اهمیّت ندارد، سلامت روح هم برایش اهمیّت ندارد، خانواده و دوست و میهن و ملّت و مردم هم برایش اهمیّتی ندارند.
m.kh
من در ابتدای راه بودم، و به خوب شدن و خوب‌تر شدنِ همه چیز ایمان‌داشتم. اگر، در روزگاری که شبه‌روشنفکران، ناامیدی را دکّان کرده‌اند و وسیله‌ی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمی‌آید، ابن‌مشغله کتباً اقرار می‌کند که «به بلاهت امید آراسته است.» او ایمان دارد که جهان، حتّی یک روز قبل از انهدام، به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رؤیایی خود خواهد رسید؛ و همه‌ی رنج‌ها به همین یک روز کوتاه می‌ارزد…
m.kh
ما، قبل از هر چیز، به یک رستاخیز اخلاقی نیازمندیم. فقط همین. اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدّم بر همه چیز است. ما، دست‌کم، در این مورد خاص، دیگر احتیاجی به غرب نداریم.
m.kh
زن، در موقعیّت اجتماعی ما، خیلی راحت می‌تواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت می‌تواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود. کافی‌ست که زن بگوید: «من از این وضع خسته شده‌ام. چقدر بی‌پولی؟ چقدر خجالت؟ چقدر نمایش و تظاهر به شرافت؟ آخر شرافت را که نمی‌شود خورد، نمی‌شود پوشید، نمی‌شود تبدیل به اسکناس کرد و کرایه خانه داد. تنها به فکر خودت و نجات نجابتت نباش. ما به آسایش احتیاج داریم. ما هم آدمیم. به خاطر ما از این همه خودخواهی بگذر. روزگار اینطور است. همه اینطورند.»
فاطمه یکتا
من آدم‌های واقعاً تنومندی را دیده‌ام که تا شده، خم شده، فروافتاده، سر به زیر، له شده با موهای فلفل نمکی و چشم‌های پر از مکر و حیله، به شکلی جلوی رییس‌شان ایستاده‌اند که انگار آمده‌اند تا به طور نامشروع، تقاضای ده شاهی پول نقد بکنند؛ و وقتی حرف می‌زنند با صدایی مثل وزوز دوردست مگس‌های طلایی __ صدایی که می‌بایست با گازانبر از ته چاه گند گلویشان بیرون کشیده شود تا شنیده شود __ واقعاً ترحّم و شفقت انسان را برمی‌انگیزند.
فاطمه یکتا
آدم کلّه‌شقِّ مغرور، آدمی‌ست که به خاطر هدفی، ایمانی، اعتقادی، باوری… حاضر است به راحتی تمام زندگی و «خود» ش را فدا کند. بنابراین، یک آدم مغرور و یک آدم خودخواه هیچ وجه تشابهی با هم ندارند، و حتّی در تضاد با هم و در مقابل هم هستند. فقط یک مسأله هست، و آن اینکه آدمهای خودخواه __ به دلیل ذلیل‌بودن بیش از حد و آگاهی بر این ذلّت __ معمولاً رسمشان است که آدم‌های مغرور و کلّه‌شق را خودخواه معرفی کنند تا از این رهگذر، به خودشان اهمیّت و اعتباری بخشیده باشند و راه و رسم خودشان را توجیه کرده باشند.
Hadis
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…» ابن‌مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانه‌های خوب معتاد کند.
فاطمه یکتا
می‌گفتم: «آقایان! شما باید چندین جور کار بلد باشید؛ چرا که این یک درگیری واقعی‌ست، و درگیری، احتیاج به نان دارد. یعنی هر آدمی که می‌خواهد به هر دلیلی و به هر شکلی __ و در هر جبهه __ درگیر شود، باید بتواند زنده بماند و برای زنده‌ماندن، به نان احتیاج هست، و برای جواب گفتن به این احتیاج باید از عهده‌ی کارهای مختلفی بر بیاید تا اگر از یک طرف، سرش را به سنگ زدند، از طرف دیگر بتواند پول در بیاورد و دو تا آسپرین بخرد و برای رفع سردرد فرو بدهد، و بعد، بخندد، بخندد، و باز هم بخندد. شما نمی‌دانید این خندیدن، چقدر مطبوع است…»
آیه
«باید ایمان داشت که می‌توان بندگی نکرد و زنده ماند. به گفت‌وگو نشستن، گاهی، شاید این ایمان را             در ما بیافریند.»
فاطمه یکتا
اگر رسیدن به «صد» هدف ماست و سخن گفتن از «صد» قصد ما، و به دلیل مجموع شرایط __ کمداشت‌ها و ناتوانی‌ها __ نمی‌توانیم مستقیماً تا صد بشمریم، چرا پنج بار از یک تا بیست نشمریم؟ شرط اصلی و ثابت ما فقط باید این باشد که به هیچ دلیلی از «صد» چشم نپوشیم و کوتاه نیاییم.
فاطمه یکتا
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخه‌ات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخه‌ات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ می‌دانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همه‌ی دکترها __ حتّی بی‌استعدادترین‌شان __ به فکر معالجه‌ی جدّی مریض‌هایشان می‌افتند؟
aref
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
ونوشه
ابن‌مشغله کتباً اقرار می‌کند که «به بلاهت امید آراسته است.» او ایمان دارد که جهان، حتّی یک روز قبل از انهدام، به کمال خود، به اوج خود و به شکوه رؤیایی خود خواهد رسید؛ و همه‌ی رنج‌ها به همین یک روز کوتاه می‌ارزد…
ونوشه
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
ونوشه
اگر روح تو، درون تو و قلب تو به چیزی متعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل آلوده‌ی معیوب، تو سالم و مستقل و آزادمنشی؛ امّا اگر در بهشت خدا هم مزوّرانه در پی ارضای تمایلات سوداگرانه‌ی خودت باشی، حتّی اگر پیراهن خون‌آلود قدّیسان را به تن کنی، چیزی نیستی که نیستی…
ونوشه
دانشکده‌ی حقوق را رها کردم؛ و شاید بهتر باشد بگویم: دانشکده‌ی حقوق مرا رها کرد. امید وکیل‌مدافع‌شدن و از دزدها، از جانی‌ها و از کلاهبردارها دفاع کردن هم بر باد رفت. (باور کنید خیلی دوست داشتم مثل وکلای مدافع توی فیلم‌ها، درست در آخرین لحظه، در کیف سیاهم را باز کنم، سندی بیرون بیاورم، روی میز آقای رییس بکوبم، برگردم طرف دوربین و (صورت درشت) فریاد بزنم: «موکّل من اصلاً آدمکش نیست… چون، کسی که کشته شده، اصلاً داخل آدم نبوده…»)
کاربر ۲۱۹۳۱۳۰
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخه‌ات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخه‌ات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ می‌دانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همه‌ی دکترها __ حتّی بی‌استعدادترین‌شان __ به فکر معالجه‌ی جدّی مریض‌هایشان می‌افتند؟ یعنی قضیّه‌ی طب و معالجه به کلّی شکل دیگری پیدا می‌کند؟
کاربر ۲۱۹۳۱۳۰
اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدّم بر همه چیز است. ما، دست‌کم، در این مورد خاص، دیگر احتیاجی به غرب نداریم. می‌توانیم برگردیم و مثل ایرانی‌های قدیم زندگی کنیم، یعنی رفتار کنیم. همین کافی‌ست. (گاهی کار به شعاردادن می‌کشد. منتقدان بزرگ بر این عقیده‌اند که «نوشته نباید شعار باشد. باید ساده و راحت باشد. شعاردادن کار آدم‌های احمق است.» لطفاً این دو سه تا شعار آخری را پس بدهید تا منتقدان بزرگ، دست به شمشیر نبرند و مرا از پا در نیاورند.)
fr

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان