بریدههایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)
۴٫۰
(۱۷۸۴)
آدم خودخواه، آدم درماندهی مفلوکِ توسریخور بدبخت سیهروزیست که تن به هر جور نوکری میدهد به این دلیل که فقط خودش را میخواهد و هیچ چیز توی دنیا به اندازهی وجود خودش و زندهماندن خودش برایش اهمیّت ندارد. به این ترتیب، شرف هم برایش اهمیّت ندارد، اخلاق هم برایش اهمیّت ندارد، سلامت روح هم برایش اهمیّت ندارد، خانواده و دوست و میهن و ملّت و مردم هم برایش اهمیّتی ندارند. پای شما را هزار بار میبوسد، به این دلیل که میترسد مبادا به «خود» او صدمهیی بزنید.
Astronaut
ابنمشغله میگوید: حالا استخدام در خیلی جاها ممکن بود. فقط میبایست آن «خیلی جاها» وجود داشته باشد __ که نداشت.
Astronaut
«قلب، خاک خوبی دارد.
در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرّهیی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد.
و اگر دانهیی از محبّت نشاندی،
خرمنها بر خواهی داشت…»
Astronaut
گیرم که ما میلیونر هم شدیم؛ بعد باید چکار کنیم؟ مقبرهی مجلل درست کنیم که بعدها بیایند و رویش تف بیندازند؟ ده تا خانه بخریم و اجاره بدهیم تا مستأجرها شب و روز بچّههایمان را نفرین کنند؟ زمین بخریم و بفروشیم، بخریم و بفروشیم، بخریم و بفروشیم تا یک روز، در فاصلهی بین خریدن و فروختن زمین، به زمین گرم بخوریم و دیگر بلند نشویم؟
PaRsAaBz
باید مسافر بود و همیشه در راه بود. هیچ شهری آخرین شهر نیست و هیچ چشمهیی آخرین چشمه نیست. دلبستن به یک آبادی کوچک یا بزرگ، ندیدهگرفتن جمع آبادیهاست. من مرد راه و سفرم، ولگرد و کولهبار بر دوش. و شغل برای من مثل چایخانههای سر راه است.
PaRsAaBz
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخهات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخهات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ میدانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همهی دکترها __ حتّی بیاستعدادترینشان __ به فکر معالجهی جدّی مریضهایشان میافتند؟ یعنی قضیّهی طب و معالجه به کلّی شکل دیگری پیدا میکند؟
haji
آقایان! شما باید چندین جور کار بلد باشید؛ چرا که این یک درگیری واقعیست، و درگیری، احتیاج به نان دارد. یعنی هر آدمی که میخواهد به هر دلیلی و به هر شکلی __ و در هر جبهه __ درگیر شود، باید بتواند زنده بماند و برای زندهماندن، به نان احتیاج هست، و برای جواب گفتن به این احتیاج باید از عهدهی کارهای مختلفی بر بیاید تا اگر از یک طرف، سرش را به سنگ زدند، از طرف دیگر بتواند پول در بیاورد و دو تا آسپرین بخرد و برای رفع سردرد فرو بدهد، و بعد، بخندد، بخندد، و باز هم بخندد. شما نمیدانید این خندیدن، چقدر مطبوع است…
haji
ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.
ما خواستهییم که بیهیچ منّتی پل باشیم میان کویر و باغ __ به این امید که عابران خوب، از دشت سوخته، به سبز باغ درآیند. و دستهای ما همیشه به پایههای در باغ بسته است __ مختصر فاصلهیی ناپیمودنی…
mahsamahdie
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
mahsamahdie
«ما، بدونِ زنانِ خوب، مردان کوچکیم…»
flora
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهیاش بِکِشی، یا بگذاری که دیگران روی آن فساد کنند.
Dave Raj
اگر، در روزگاری که شبهروشنفکران، ناامیدی را دکّان کردهاند و وسیلهی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمیآید، ابنمشغله کتباً اقرار میکند که «به بلاهت امید آراسته است.»
mahsamahdie
ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.
کاربر قدیم
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
این سخن را در روزگار نوجوانی از کسی شنیدم. و مباد که روزی فراموششکنم.
کاربر قدیم
یادتان هست میگفتم آدم باید تخصّص و اسم و رسم پیدا کند؟ چقدر شما را نصیحت کردم که بروید دنبال شهرت و تخصّص، و شما گفتید: نخیر! این جور کارها عاقبت خوشی ندارد.
کاربر قدیم
کافیست که یک قدم برداری. دیگر محال است که بتوانی به جای اوّلت برگردی. اگر همان یک قدم را به عقب بگذاری، درست سر جای اوّلش، فقط خیال میکنی که برگشتهیی، حقیقت این است که خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها فر ق کرده. زمان، دیگر آن زمان نیست، فضا آن فضا نیست، پا عیناً همان پا نیست، کفش، عیناً همان کفش نیست، و تو، همان آدمی که یک قدم به جلو برداشته بودی نیستی. بنابراین در هر شرایطی و به هر صورتی، یک قدم به جلو برداشتن، مسألهی بسیار مهمّیست.
کاربر قدیم
اگر روح تو، درون تو و قلب تو به چیزی متعالی و اخلاقی وابسته است و نه به مسائل آلودهی معیوب، تو سالم و مستقل و آزادمنشی؛ امّا اگر در بهشت خدا هم مزوّرانه در پی ارضای تمایلات سوداگرانهی خودت باشی، حتّی اگر پیراهن خونآلود قدّیسان را به تن کنی، چیزی نیستی که نیستی…
کاربر قدیم
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
کاربر قدیم
ما میکوشیدیم که خسته نشویم. و همین کوشش دائمی، خسته و خستهترمان میکرد.
کاربر قدیم
کلّهشقّی، زندگی را به طرز خاصّی شیرین و دردناک میکند؛ امّا گذشته از مزهی زندگی، به آن مفهوم میدهد، رنگ میدهد، و شکل قابل قبول و ستایش میدهد.
کاربر قدیم
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان