بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۷۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۵)
پس حقّشان است. چرا اینجور معطّل می‌کنید؟ __ بله… ما هم قبول داریم که حقّشان است. زحمت می‌کشند، طرحی را دنبال می‌کنند، سنگ ما را به سینه می‌زنند، به نتیجه می‌رسانند… باید هم چیزی بگیرند. ما هم با کمال میل حاضریم «حق» شان را بدهیم، فقط می‌گوییم: «وقتی این، حقّ قانونی و مشروع شماست، اجازه بدهید سند بزنیم و رسماً بپردازیم. مالیاتش را هم خودمان می‌دهیم.» و آنها می‌گویند: «چه حرف‌ها! مگر بابت اینجور کارها هم می‌شود سند زد؟» و ما هم می‌گوییم: «پس اگر نمی‌شود سند زد حتماً مشروع و قانونی هم نیست؛ و ما اصلاً میل نداریم کار خلاف قانون انجام بدهیم.» و آنها می‌گویند: «در تمام دنیا باب است که در مقابل خدمت، چند درصدی به خدمتگزار می‌پردازند.» و ما می‌گوییم: «اگر در تمام دنیا باب است پس حتماً مشروع و قانونی‌ست. پس باید سند رسمی درست کنیم، بنویسیم آقای فلانی بابت چاق کردن کار ما در فلان مورد، فلان مبلغ گرفته‌اند و شما هم که آقای فلانی هستی باید امضا کنی و پولت را بگیری…»
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
من فکر می‌کنم کسی که صمیمانه و با تمام وجود و اعتقاد و ایمانش برای این یا آن دستگاه کار می‌کند، آدم بدی نیست. ممکن است به نظر تو نوع تفکّرش درست نباشد؛ ولی او آدمی‌ست که اگر به خود تو هم اعتقاد پیدا کند، برایت خیلی خوب کار می‌کند، اگر به دیوار هم اعتقاد پیدا کند، برایش خیلی خوب کار می‌کند. او به هیچ چیز بجز خودِ کارکردن فکر نمی‌کند، و در مجموع، او در هر دستگاهی که باشد شرف آن دستگاه است. ممکن است تو ناراحت باشی از اینکه رقیبت آدم خوبی در اختیار دارد؛ آنقدر عادل باشی که قبول کنی ا ین آدم واقعاً‌ خوب است.
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
آدمیزاد به خانه بیاید (خانه‌یی که اِف‌اِف دارد، کاغذ گلدار دیواری دارد، کاشی ایرانا دارد، مستراحش هم سیفون دارد) برود سر یخچال (سیزده فوت، سبز روشن، با جاتخم‌مرغی متحرک) یک شیشه شیر خنک پاستوریزه بردارد، با انگشت، خیلی آبرومندانه و هنرمندانه وسط در شیشه را فشار بدهد، به چین‌خوردگی‌های در نقره‌یی رنگ نگاه کند (خسته و متفکّرانه) و بعد در را بردارد و بیندازد توی سطل خاکروبه‌ی پلاستیکی بزرگ (۲۵ تومانی) ، شیر را بریزد توی لیوان بلور تراشدار، و سر بکشد، و بعد با یاد مقدّس‌ همه‌ی گرسنگان تاریخ __ تا شام حاضر شود __ بنشیند، بنویسد، آه و ناله کند، نیش بزند، زبان کنایی و سمبولیک به کار ببرد، به «شب» ، «زمستان» ، «سرما» ، «سکون» و «تاریکی» اشاره کند، و… بله… حقیقتاً که ما مردان دلاور، منتقدان خشن و بی‌رحم، یکّه‌تازان سرسخت و خطرناکی هستیم. بَه‌بَه! واقعاً که جامعه باید به ما فخر کند؛
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
دانشکده‌ی حقوق را رها کردم؛ و شاید بهتر باشد بگویم: دانشکده‌ی حقوق مرا رها کرد. امید وکیل‌مدافع‌شدن و از دزدها، از جانی‌ها و از کلاهبردارها دفاع کردن هم بر باد رفت. (باور کنید خیلی دوست داشتم مثل وکلای مدافع توی فیلم‌ها، درست در آخرین لحظه، در کیف سیاهم را باز کنم، سندی بیرون بیاورم، روی میز آقای رییس بکوبم، برگردم طرف دوربین و (صورت درشت) فریاد بزنم: «موکّل من اصلاً آدمکش نیست… چون، کسی که کشته شده، اصلاً داخل آدم نبوده…»)
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
ببینم حسن! اگر ازت سوآلی بکنم، رک و راست جوابم را می‌دهی؟ __ معلوم است. مگر تا به حال چیزی را از تو پنهان کرده‌ام؟ __ نه. تو لوطی هستی، می‌دانم. به من بگو ببینم، تو، اینجا، مواد مخدّر و جنس قاچاق که خرید و فروش نمی‌کنی. نه؟ __ عجب دیوانه‌یی هستی نادر. اگر من می‌خواستم باز هم دنبال آن کار باشم که نمی‌آمدم شرکت درست کنم… من آدم روبه‌راهی شده‌ام. مطمئن‌باش! عجب… پس این طفلک معصوم هم اخلاق بدش را ترک کرده و ما نمی‌دانستیم (که اخلاق بدی هم داشته!)
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
یک کارگر ساده‌ی چاپخانه چطور می‌تواند ادّعا و اثبات کند که یک آدم متخصّص غربی فحش‌های خیلی بد و «آبدار» می‌دهد؟ تازه گیریم که ثابت هم بکند، فعلاً که چیزی از آقایی غربی کم نمی‌شود. آدم‌ها را مثل مگس و مورچه می‌کُشند و له می‌کنند، هیچکس نمی‌تواند حرفی بزند؛ حالا همین مانده که بیاییم و با دلیل و برهان ثابت کنیم که فحش «آبدار» هم بلدند بدهند و می‌دهند.
کاربر ۱۱۵۸۹۵۷
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
کاربر ۱۴۲۳۸۲۰
باید قبول کنیم که مردم ما، هم عادلند و هم عاقل. عادلند، چون به هر کس به قدر سهمش احترام می‌گذارند __ احترام واقعی و قلبی را می‌گویم؛ و عاقلند، چون می‌بینند و حس می‌کنند که این خرده نوابغ روشنفکر __ که زیر دست و پا ریخته‌اند __ حقیقتاً متعلّق به آنها نیستند، درد آنها را حس و لمس نمی‌کنند، با دنیای آنها مطلقاً بیگانه‌اند، قدم مؤثّری برای بهزیستی و ساختمان بخشیدن به زندگی و آینده‌ی آنها برنمی‌دارند، با آنها یکی نیستند و با اینگونه رفتار که دارند، نمی‌توانند باشند.
راحیل 🍃
از هیچ، به قدرِ‌هیچ باید خواست، نه بیشتر…
حاج عرفان
این نکته‌ی بسیار مهمّی‌ست که در همین فرصت باید بگویم. البتّه خیلی‌ها گفته‌اند؛ امّا هر کس به سهم خود گفته است و از جانب خود. زن، در موقعیّت اجتماعی ما، خیلی راحت می‌تواند مردش را به بیراه بکشاند، ذلیل کند و زمین بزند، و خیلی راحت می‌تواند سرپا نگه دارد، حمایت کند و نگذارد که بشکند و خم شود.
راحیل 🍃
کسی که نجابت را دکّان می‌کند، به نجابت و شرافت خودش ایمان و اعتقادی ندارد.
راحیل 🍃
«قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذرّه‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت…»
🌻nar🌻
این مسلّم است که نه فقط بچّه‌های بی‌گناه بلکه بسیاری از نوجوان‌های عاقل و هشیار هم نمی‌دانند که می‌خواهند چکاره بشوند و برخی هم که می‌دانند، نمی‌توانند بشوند. امکانات یا احتمالاً عدم امکانات، آن‌ها را می‌پیچاند و به سویی می‌اندازد که خوابش را هم ندیده بوده‌اند، و یک روز می‌بینند کسی شده‌اند که هرگز نخواسته‌اند باشند
کاربر ۱۴۲۳۸۲۰
به گمان من مدرسه‌یی که با پول دزدی بنا شود، حقّ‌السّکوتی است که دزد به جامعه‌اش می‌دهد __ فقط به این امید که راه دزدی‌های آینده‌اش بسته نشود.
Fs
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
محمدرضا معینی
ما ملّتی هستیم که به دلیل یک سلسله مصائب تاریخی، به مقدار زیاد جبری و قَدَری شده‌ییم. اگر از چیزی در گذشته، خیلی آزرده‌خاطر باشیم، می‌رویم درویش می‌شویم، و می‌گوییم: «می‌بایست بشود و شد.»
کاربر ۳۳۵۳۰۲۷
آنها که شخصیت اجتماعی‌شان با شخصیت فردی‌شان یکی می‌شود آدم‌های فوق‌العاده‌یی هستند.
کاربر ۳۳۵۳۰۲۷
به گمان من مدرسه‌یی که با پول دزدی بنا شود، حقّ‌السّکوتی است که دزد به جامعه‌اش می‌دهد __ فقط به این امید که راه دزدی‌های آینده‌اش بسته نشود. پیراهنی که با پول رشوه و باج بر تن بچّه‌ی برهنه و یتیمی پوشانده شود، حقّ‌السّکوتی‌ست که انسان به خداوند خود می‌دهد تا اگر __ خدای نکرده __ بهشت و جهنمی وجود داشت، یک دفتر تمام سیاه پیش روی قاضی القضّات بارگاه الهی نگذارند و نگویند: «این بی‌آبرو، با آن همه ثروت، حتّی پیراهنی بر تن یتیمی نکرده است.» نه آقا… این گرفتن و دادن‌ها دل و جرئتی می‌خواهد که در من نیست.
ali
در همه حال وابسته‌یی به نظام موجود __ که یا باید درستش کنی و یا باید قبولش داشته باشی. این نمایش متقلّبانه‌ی آزادمنشی __ که بله… من نان دولت را نمی‌خورم و با دولت کار نمی‌کنم __ از خنک‌ترین و پوچ‌ترین نمایش‌هایی‌ست که در این چند ساله توی مملکت ما راه انداخته‌اند.
ali
یک ماه دویدم و دویدم تا ثابت کردم که زمین کاملاً شکل کروی دارد و از هر کجا راه بیفتی و سیخکی بروی، باز هم به همانجا می‌رسی. و این مسأله‌یی بود که من ابدا میل نداشتم ثابت کنم. عقیده‌ی من درست خلاف این بود و هست. کافی‌ست که یک قدم برداری. دیگر محال است که بتوانی به جای اوّلت برگردی. اگر همان یک قدم را به عقب بگذاری، درست سر جای اوّلش، فقط خیال می‌کنی که برگشته‌یی، حقیقت این است که خیلی چیزها عوض شده، خیلی چیزها فر ق کرده. زمان، دیگر آن زمان نیست، فضا آن فضا نیست، پا عیناً همان پا نیست، کفش، عیناً همان کفش نیست، و تو، همان آدمی که یک قدم به جلو برداشته بودی نیستی. بنابراین در هر شرایطی و به هر صورتی، یک قدم به جلو برداشتن، مسأله‌ی بسیار مهمّی‌ست.
ملیکا بشیری خوشرفتار

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان