بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول) | صفحه ۳۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)

۴٫۰
(۱۷۸۵)
«راه، بهتر از منزلگاه است.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«حال» را می‌شود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در می‌آورد. بهشت، وعده‌ی کاملی نیست.
marziye
برای بچّه‌ها کارکردن، برای آینده کارکردن است. برای بچّه‌ها کارکردن، به دنیای آینده رفتن است. در خدمت کودکان بودن، در خدمت اجزاءِ سالم جمیع مذاهب و مکتب‌های اجتماعی و سیاسی بودن است.
سیما
چرا به سری که دائماً و به قدر کفایت درد می‌کند سنگ بکوبیم؟
سیما
مدرسه‌یی که با پول دزدی بنا شود، حقّ‌السّکوتی است که دزد به جامعه‌اش می‌دهد __ فقط به این امید که راه دزدی‌های آینده‌اش بسته نشود. پیراهنی که با پول رشوه و باج بر تن بچّه‌ی برهنه و یتیمی پوشانده شود، حقّ‌السّکوتی‌ست که انسان به خداوند خود می‌دهد تا اگر __ خدای نکرده __ بهشت و جهنمی وجود داشت، یک دفتر تمام سیاه پیش روی قاضی القضّات بارگاه الهی نگذارند و نگویند: «این بی‌آبرو، با آن همه ثروت، حتّی پیراهنی بر تن یتیمی نکرده است.»
سیما
«مگر نمی‌خواهید به ایران خدمت کنید؟ خب! خدمت‌کردن خرج دارد. همچی مفت مفت هم که نمی‌شود خدمت کرد.
سیما
گیرم که ما میلیونر هم شدیم؛ بعد باید چکار کنیم؟ مقبره‌ی مجلل درست کنیم که بعدها بیایند و رویش تف بیندازند؟ ده تا خانه بخریم و اجاره بدهیم تا مستأجرها شب و روز بچّه‌هایمان را نفرین کنند؟ زمین بخریم و بفروشیم، بخریم و بفروشیم، بخریم و بفروشیم تا یک روز، در فاصله‌ی بین خریدن و فروختن زمین، به زمین گرم بخوریم و دیگر بلند نشویم؟
سیما
پس‌انداز، این رؤیای فاخر دوران بیم و امید، آرامش می‌آورد و اضطراب‌های عصر اضطراب را سرکوب می‌کند،
سیما
در این زمان بود که کم و بیش باور کردم حق با کسانی‌ست که می‌گویند فلانی خل است. عقل درست و حسابی ندارد.
سیما
و کارکردن در آن مؤسّسه‌ی خوب کودکان هم دیگر ممکن نبود؛ چرا که فضا به کینه و بی‌مهری آغشته بود و هر لحظه مشتی تخت سینه‌ی رفیقی می‌خورد و دستی به سوی لقمه‌ی دیگری دراز می‌شد،
سیما
پس ای گرسنگان! دوستی‌های چند ساله را فراموش کنید، خوبی‌هایی را که در حقّتان کرده‌اند فراموش کنید، انسانیّت و اخلاق و رفاقت را فراموش کنید، تا می‌توانید فراموش کنید؛ حتّی بچّه‌هایی را که به خاطر آنها کار می‌کنید فراموش کنید. مهمانی مهم است نه مهماندار. سفره مهم است نه صاحب سفره. این که کار داشته باشیم و حقوق خوب مهم است نه نفس کار و علّت گرفتن دستمزد.
سیما
و تو تازه می‌فهمی که هیچ چیز نبوده‌یی مگر یک آلت فعل ساده. خدا حفظت کند که گفتی: «اینجور کارها آخر و عاقبت خوشی ندارد.»
سیما
گر بخواهی که بجویی دلم امروز بجوی __ ور نه بسیار بجویی و نیابی بازش.»
سیما
به خاطر نفس کار و خدمت به مردم، زحمت نمی‌کشند. فقط به خاطر پلّه‌ی بالاتر پیر خودشان را در می‌آورند. فقط می‌خواهند نمایش‌هایی راه بیندازند که خودشان را در نقش اوّل یا کارگردان آن نمایش به رخ بزرگترها بکشند
سیما
«خدا را هزار بار شکر می‌گوییم که به ما راه پولدارشدن و کسب آبرو را آموخت و ما را از بیکاری و سرافکندگی نزد سر و همسر نجات داد. آمین. خدا را شکر می‌گوییم که به ما توانایی داد تا اخلاق بد بد خود را ترک کنیم و چون شاگردان اوّل مدارس، نجیب و سر به زیر باشیم. آمین.»
سیما
اکنون که به کلاس دوّم آمده‌ییم بهتر است خاطرات غم‌انگیز کلاس اوّل را به کلّی فراموش کنیم و به دست باد بسپاریم
سیما
آدمیزاد ترقّی می‌کند دیگر،
سیما
نمی‌توانستم بفهمم که لنگی کار از کجاست؛ امّا می‌دیدم که همه جای کار لنگ است، حسابی لنگ است.
سیما
من شعارها را برای آدم‌های قوی و سالم می‌دهم نه برای خودم که ترسو و واخورده‌ام.
سیما
ما همه کسانی بودیم که به همّت تغییر خطّ‌مشی، نان می‌خوردیم. زمانه ما را چنین ساخته بود و ما زمانه را چنین ساخته بودیم.
سیما

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان