بریدههایی از کتاب ابن مشغله (داستان یک زندگی، جلد اول)
۴٫۰
(۱۷۸۴)
«حال» را میشود با درد گذراند؛ امّا تصوّر دردآلود بودن آینده و دوام بدون دگرگونی «حال» ، انسان را از پا در میآورد. بهشت، وعدهی کاملی نیست.
Amin Sardar
از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
کاربر ۴۲۲۴۶۰۲
زندگی، مِلکِ وقف است دوست من! تو، حق نداری روی آن فساد کُنی و به تباهیاش بِکِشی، یا بگذاری
کاربر ۳۳۵۰۳۴۸
ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.
مرضیه
پیراهنی که با پول رشوه و باج بر تن بچّهی برهنه و یتیمی پوشانده شود، حقّالسّکوتیست که انسان به خداوند خود میدهد تا اگر __ خدای نکرده __ بهشت و جهنمی وجود داشت، یک دفتر تمام سیاه پیش روی قاضی القضّات بارگاه الهی نگذارن
خستهخوان
طبابت در این مملکت یکی از حیرتانگیزترین پدیدههای تاریخ بشر است. میپرسد: «شغل ایشان چیست؟» جواب میدهد: «دکتر است، دکتر.» میگوید: «خوب… پس الحمدلله درآمد خیلی خوبی دارد.» چیزی که مطرح نمیشود این است که: «پس زندگیاش را وقف بیماران و مردم علیل این آب و خاک کرده…» و امثال این حرفهای مسخرهی احمقانهی قدیمی.
خستهخوان
از هیچ، به قدرِهیچ باید خواست، نه بیشتر…
•° زهــــرا °•
البتّه شکّی نیست که بعضیها هم __ به دلایلی __ از همان نوجوانی و ابتدای حرکت، به سوی شغل یا هدفی رانده یا کشیده میشوند که محبوب آنهاست. نادرند، امّا هستند…
•سیب•
بعضیها میروند بیآنکه هرگز به پشت سر خود نظری بیندازند، بعضیها در بیستوپنج _ شش سالگی و بعضیها حتّی، در شصت _ هفتاد سالگی جرئت و قدرت آن را پیدا میکنند که محاکمهیی درونی ترتیب بدهند و به حساب خود برسند.
•سیب•
ما، بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
💟m̺͆a̺͆h̺͆b̺͆a̺͆n̺͆o̺͆o̺͆💟
اگر، در روزگاری که شبهروشنفکران، ناامیدی را دکّان کردهاند و وسیلهی کسب، امید چیزی جز بلاهت به شمار نمیآید، ابنمشغله کتباً اقرار میکند که «به بلاهت امید آراسته است.»
amir hossein kamali
ما زائر دلشکستهی این خاکیم. اگر امید را دمی رها نکردیم، نه بدان دلیل بود که آن را در خود داشتیم؛ بل بدان سبب بود که امید را چون ودیعهیی به دست ما سپرده بودند تا به دست دیگران بسپاریم.
فاطمه حیدری
«قلب، خاک خوبی دارد.
در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرّهیی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد.
و اگر دانهیی از محبّت نشاندی،
خرمنها بر خواهی داشت…»
برای او
«قلب، خاک خوبی دارد.
در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس میدهد.
اگر ذرّهیی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد.
و اگر دانهیی از محبّت نشاندی،
خرمنها بر خواهی داشت…»
بهار
(در این مورد خاص البتّه اشتباه از آن شاعریست که در بیان مسائل، هیچ منطقی نداشته و خیال میکرده دیوار کج تا ثریّا میرود و فرو نمیریزد، همینطور کج میرود و میرود و میرود، و خم به ابرو نمیآورد. چه حرفها را باید از شعرای قدیم قبول کرد و دم نزد.)
محمد جواد اخباری
. گر بخواهی که بجویی دلم امروز بجوی __ ور نه بسیار بجویی و نیابی بازش.»
shaker
چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخهات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخهات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ میدانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همهی دکترها __ حتّی بیاستعدادترینشان __ به فکر معالجهی جدّی مریضهایشان میافتند؟ یعنی قضیّهی طب و معالجه به کلّی شکل دیگری پیدا میکند؟
آسمان دار
«باید ایمان داشت که میتوان
بندگی نکرد و زنده ماند.
به گفتوگو نشستن،
گاهی،
شاید این ایمان را
در ما بیافریند.»
گویا *-*
ما، قبل از هر چیز، به یک رستاخیز اخلاقی نیازمندیم. فقط همین.
اگر به راستی همه چیز باید دگرگون شود، یک دگرگونی اخلاقی و معنوی مقدّم بر همه چیز است.
melik
به هر دری که میشود بزن. یا میشود یا نمیشود. نشد به جهنّم.
melik
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۹۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان