بریدههایی از کتاب دیدم که جانم می رود
۴٫۳
(۱۶۴۳)
اگر جنازهام برنگشت، هیچ ناراحت نشوید و هر شب جمعه بر سر قبر شهدای گمنام بروید و برای جمیع شهدای اسلام فاتحه بخوانید. بگذارید پیکر تکهتکهام در کربلاهای جنوب و غرب کشور با بادهایی که بوی رشادت و حماسهآفرینی میدهد بهدست امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بهخاک سپرده شود، زیرا که اصل، روح ماست که به معشوق خود، الله میرسد.
feri
«هرگاه در مسئلهای گیر کردی، فقط به خدا امید داشته باش.»
«هیچگاه از خدا ناامید نشو، زیرا او خوبی ما رو میخواد.»
°•. MaryaM .•°
«انقلاب، باعث شد تا پای ما از کلاس سوم راهنمایی به دانشگاه باز شود؛ البته نه برای تحصیل، که برای خنثی کردن حرکات موذیانهی گروهکهایی که از آنجا به عنوان پایگاه استفاده میکردند!»
کتاب خوان
- ولی چی؟ نکنه همهی محل میدونند و من آخریشم؟
- نه. فقط حامد میدونه.
که گفتم: خب حامد عیبی نداره. هرچی باشه، تو اول با اون رفیق بودی بعد با من.
که مثلا اخمهایش را درهم کرد و گفت:
- دیگه این حرف رو نداشتیم ها. اول و آخر نداره. مهم اینه که ما باهم رفیقیم.
moallem
«بهخدا من وقتی بخوام جون بدم، میخندم.»
t.ftm.s
«هرگاه در مسئلهای گیر کردی، فقط به خدا امید داشته باش.»
«هیچگاه از خدا ناامید نشو، زیرا او خوبی ما رو میخواد.»
«انسان زمانی که برای خدا کار میکنه، از هیچ چیز، حتی تهمت نباید بترسه.»
«اگر شهید شدم، هیچگاه در فکر انتقام خون من نباش، در فکر انتقام خون همهی شهدای اسلام و مظلومین باش.»
t.ftm.s
شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است.
t.ftm.s
شهید عزادار نمیخواهد، پیرو میخواهد
t.ftm.s
دستم را که بهطرفش دراز کردم، مکث کرد. دستهایمان که درهم گره خورد، سعی کردم لبخندی ساختگی بزنم. او هم خندید، اما سرد. بهدنبال شوخیای ذهنم را کاویدم تا بلکه با خوشی از هم جدا شویم. ناگهان از دهانم پرید:
- آقامصطفی... با اجازتون این دفعه دیگه شهید میشم.
آمدم ابرو را درست کنم، چشم را هم کور کردم!
علیرضا گلرنگیان
انتظار بدجوری عذابم میداد. با خودم گفتم: کاش میشد شیشهی ساعت رو شکست و با دست زمان رو جلو کشید.
علیرضا گلرنگیان
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه