بریده‌های کتاب دیدم که جانم می رود
کتاب دیدم که جانم می رود اثر حمید داود آبادی

کتاب دیدم که جانم می رود

امتیاز:
۴.۳از ۱۶۴۳ رأیخواندن نظرات
۴٫۳
(۱۶۴۳)
خواندن نظرات
یعنی یه بچه‌ی پرورشگاهی بلد نیست تفنگ دستش بگیره و جلوی دشمن وایسه؟ درسته که ما پدرومادرمون رو گم کردیم، ولی دین و ایمان‌مون رو که گم نکرده‌ایم
میـمْ.سَتّـ'ارے
شهید عزادار نمی‌خواهد، پیرو می‌خواهد.
Zeinab
«هرگاه در مسئله‌ای گیر کردی، فقط به خدا امید داشته باش.» «هیچ‌گاه از خدا ناامید نشو، زیرا او خوبی ما رو می‌خواد.»
.
«انسان زمانی که برای خدا کار می‌کنه، از هیچ چیز، حتی تهمت نباید بترسه.»
ч̃̾σ̃̾и̃̾ɑً̃̾ѕٌٌُ7
اصلا ما دوتا واسه چی باهم رفیق شدیم؟ - خب معلومه. چون به‌هم علاقه داشتیم. چون اخلاق‌مون به‌هم می‌خورد. چون... - نه دیگه، نشد. راستش رو بگو. - من نمی‌دونم. من مغزم خشک شده. خودت بگو. - خب معلومه، ما باهم رفیق شدیم تا به هم‌دیگه کمک کنیم که بریم بالا. مگه دوستی ما دوتا هدفی جز این داشت که دست هم رو بگیریم و بریم تا اون‌جایی که اعتقاد داریم رضایت خداست؟
سیّد جواد
اگه تو شهید بشی، من تا ابد برات می‌سوزم.
میـمْ.سَتّـ'ارے
«انسان زمانی که برای خدا کار می‌کنه، از هیچ چیز، حتی تهمت نباید بترسه.»
.
فقط برای ابراز تأسف عزاداری نکنید، بلکه دنبال این بروید که برای چه به جبهه رفتم و برای چه شهید شدم. بله، شهید عزادار نمی‌خواهد، پیرو می‌خواهد.
میـمْ.سَتّـ'ارے
اگر جنازه‌ام برنگشت، هیچ ناراحت نشوید و هر شب جمعه بر سر قبر شهدای گمنام بروید و برای جمیع شهدای اسلام فاتحه بخوانید. بگذارید پیکر تکه‌تکه‌ام در کربلاهای جنوب و غرب کشور با بادهایی که بوی رشادت و حماسه‌آفرینی می‌دهد به‌دست امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به‌خاک سپرده شود، زیرا که اصل، روح ماست که به معشوق خود، الله می‌رسد.
S
شهید عزادار نمی‌خواهد، پیرو می‌خواهد
Hossein

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۱۵صفحه بعد