بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سفرنامه برزخ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سفرنامه برزخ

بریده‌هایی از کتاب سفرنامه برزخ

انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۸از ۶ رأی
۳٫۸
(۶)
جوان: هروقت اون خسته می‌شه من کولش می‌کنم. هروقت من خسته می‌شم اون کولم می‌کنه. خوبیش اینه که توی اتوبوس و قطار هم یه بلیت بیشتر نمی‌گیریم. توی مسافرخونه هم یه تختخواب، مثل همین‌جا. تو سرما برای اینکه گرم بشیم همدیگه رو بغل می‌کنیم.
امیر
جوان: پرند با خودش نقشه‌هایی آورده بود. شروع کرد به ساختن اون واحه. البته الان فقط یه قسمت کوچیکش ساخته شده. فقط به‌اندازهٔ جمعیت واحه. هرکسی که اضافه بشه یه برزن و کوچه و کلبه به شهر اضافه می‌شه. فکر کنم تا مدتی دیگه شهر بزرگی بشه. (به‌شوخی) الان به‌جای جن‌ها، جن‌زده‌ها اونجا زندگی می‌کنن.
امیر
زن: بله تو این اتاق موجی هست که گاهی به شکل خاطرات دفن‌شده برمی‌گرده، گاهی به شکل خیال‌های واپس‌زده‌شده و گاهی به شکل سؤال‌های هرگز برزبان‌نیومده.
امیر
جوان: بقیهٔ داستان رو خودم می‌دونم... برگشتید به شهر، شرمنده و با کودکی در آغوش... خانواده بالاخره قبولتون کرد... فارغ‌التحصیل شدید... کار پیدا کردید... من بزرگ‌تر شدم... باهم یه شرکت تأسیس کردید... اسمش رو گذاشتید شرکت مشاور معماری و عمران «شهر زیبا»... ولی برج ساختید... مال ساختید... شهرک ساختید... همهٔ اونچه که در تنگهٔ ظلمات دیده بودید در شهر پیاده کردید... یه بهشت زشت. حالا می‌فهمم چرا حاضر نشدید یک بار من رو بیارید اینجا.
امیر
مرد: بوته‌های تاتوره رو آتش زدیم. زن: کنار آتش نشسستیم و همدیگه رو در آغوش گرفتیم تا یخ نزنیم. مرد: دود تخدیرکنندهٔ تاتوره می‌رفت توی بینی و حلقمون، و منگمون می‌کرد. زن: روز بعد نون و آبمون تموم شد. مرد: تشنه و گشنه بودیم. زن: اما با بوسیدن هم ارتزاق می‌کردیم. مرد: سیر می‌شدیم. زن: سیراب می‌شدیم.
امیر
زن: خب شما چی‌کار می‌کنید تو این بهشت گمشده‌تون؟ باهم کار می‌کنید و  باهم قسمت می‌کنید همه‌چی رو؟ مرد: و اسم این کمونیسم ابتدایی‌تون رو گذاشته‌ید بهشت گمشده؟ هِه پس شما پیشرفت نکردید، برگشته‌ید به جامعهٔ اشتراکی اولیه، به وضعیت انسان‌های نخستین. جوان: ما به چیزی برنگشتیم، اما از همهٔ اون چیزهایی که شما ساختید و از همهٔ اون چیزهایی که از شما یاد گرفتیم فرار کردیم.
امیر
مرد: همین بود که آزارش می‌داد. اینکه ما قبول نداشتیم بزرگ شده. زن: چرا این‌قدر سرکش و لجوجه؟ مرد: به کدوممون رفته؟ جوان غلت می‌زند و روی تخت می‌نشیند. جوان: به هردوتون. چون نطفه‌ش توی کویر جن بسته شد. در سرکش‌ترین بخش وجود شما که همین‌جا جاش گذاشتید و برگشتید، و حالا یه عمره که دارید از خاطره‌ش ارتزاق می‌کنید.
امیر
جوان: توی اون تکه‌هایی که ازش پریدیم کمی شاخ‌وبرگ وجود داره که بخشیش واقعیه بخشیش خیالی. بخش واقعی رو من می‌گم، بخش خیالی رو خودم. حالا شما کدومش رو می‌خوایید بدونید؟
امیر

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۶۰٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۹,۴۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد