بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کوچه‌ نقاش‌ها: خاطرات سیدابوالفضل کاظمی | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب کوچه‌ نقاش‌ها: خاطرات سیدابوالفضل کاظمی اثر راحله صبوری

بریده‌هایی از کتاب کوچه‌ نقاش‌ها: خاطرات سیدابوالفضل کاظمی

نویسنده:راحله صبوری
امتیاز:
۴.۷از ۵۶ رأی
۴٫۷
(۵۶)
اصغر رنجبران گفت: «داش حسن، دندون رو بکن. حرف آخر رو بزن. » چند لحظه‌ای سکوت شد. آن وقت حسن حرفی زد که باید با طلا توی آسمان بنویسند. گفت: «من حرف‌هام رو گفتم و اعتراضم رو رسوندم؛ اما من پیرو امام هستم. اگه امام بگه دست صدام رو ماچ کن، ماچ می‌کنم. من فردا به منطقه می‌رم.
shariaty
جنگ، آدم را عوض می‌کند. بعضی‌ها را کم‌صبر و تحمل و بی‌طاقت می‌کند و بعضی‌ها را صبور و بردبار بار می‌آورد. جنگ، برای خیلی‌ها محل امتحان الهی بود. محلی بود تا خود را محک بزنند. به هر حال، هر کس شجاعت بودن در میدان جنگ را داشته، چه شهید شده باشد و چه حاضر، پیروز آن کارزار است.
saba09
ما اومدیم بگیم نود درصد شهدا و رزمنده‌ها، از هیئت‌ها هستن. این هیئت‌های محلی، جبهه رو اداره کردن. حتی یه درصد از سیاسیون هم تو جبهه خودشون رو نشون ندادن. دانشگاهی و دکتر و مهندس هم اگه بوده، هیئتی بوده و از هیئت محلش اومده جنگ. غیرت و هنرنمایی بچه‌های هیئت اگه نبود، این شهر، شهر نبود و ما هم الان این‌جا نبودیم...
saba09
همه‌ی کاسب‌های محل، خصوصاً آن‌ها که اهل زورخانه بودند، ساعت ۶ صبح، دسته‌جمعی می‌رفتند زورخانه‌ی کوچه غریبون، یک دست ورزش می‌کردند. بعد می‌رفتند مسجد جامع، درس مکاسب می‌خواندند تا کسب حلال داشته باشند. ساعت ۸ صبح هم درِ دکانشان را باز می‌کردند.
zahra.n
کبوتربازی را در زبان کوچه و بازار، کفتربازی می‌گویند. این کار در فرهنگ تهرانی‌ها ریشه دارد. خصوصاً در جنوب شهر، روی پشت‌بوم اکثر خانه‌ها، گنجه‌ی کفتر هست. تهرانی‌ها عقیده دارند که نگه داشتن یک جان‌دار در خانه، برای رفع بلا لازم است و اگر نسل کفتر خوب را زیاد کنیم، انگار نسل آدم‌های خوب را زیاد کرده‌ایم و اگر کفترهای هرزه را سر ببریم، انگار نسل آدم‌های بد را کم کرده‌ایم.
zahra.n
«درِ خونه‌ی مرد باید با یک هُل باز بشه. مردم به روی باز می‌آن تو خونه‌ی آدم، نه به سفره‌ی دراز. »
zahra.n
چو باید سرانجام در خاک رفت خوشا آن‌که پاک آمد و پاک رفت
z.gh
مادر همیشه می‌گفت: «درِ خونه‌ی مرد باید با یک هُل باز بشه. مردم به روی باز می‌آن تو خونه‌ی آدم، نه به سفره‌ی دراز. »
z.gh
این بچه‌ی بسیجی وقتی کشته شد، دیگر لنگه‌ش نیست... اگه طرحی رو که من دادم، پیاده می‌کردن، ما پرچم ایران رو تو بغداد بالا می‌بردیم...
shariaty
یک عده شلوار کردی می‌پوشیدند و گیوه‌ی نوک‌تیز و کلاه کف‌سری سرشان می‌گذاشتند که آن موقع معروف بود به کلاه «الهی قلبی محجوب»
shariaty

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۳۹ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۳۹ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
۷۵,۶۰۰
۳۰%
تومان