بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رویای نیمه‌شب | صفحه ۳۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رویای نیمه‌شب

بریده‌هایی از کتاب رویای نیمه‌شب

نویسنده:مظفر سالاری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۵۴۳ رأی
۴٫۴
(۲۵۴۳)
اگر تمام ثروتم را نزدش امانت بگذارم، اطمینان دارم سر سوزنی در آن خیانت نمی‌کند. اهل عبادت و مطالعه است. خوش‌اخلاق و خوش‌صحبت است. همیشه برای کمک آماده است؛ اما افسوس همان طور که گفتی، بهره‌ای از زیبایی ندارد و پیرو مذهبی دیگر است. هرچه باشد شیعه شیعه است و سنی سنی.
علیرضا شعبان زاده
روز سختی را پشت سر گذاشتیم. خدا می‌داند چه روزی را پیش رو داریم. پدربزرگ برخاست و گفت: «روز سختی را با سربلندی، پشت سر گذاشتی. سعی کن بخوابی. امیدوارم فردا را هم با سربلندی پشت سر بگذاری! زندگی به من یاد داده که صبر، داروی تلخی است که بسیاری از مصیبت‌ها و رنج‌ها را مداوا می‌کند.
takhtary
حاکم گفت: «وقتم را تلف کردید. همگی مرخصید.» مادر قنواء از پشت پرده بیرون آمد و به حاکم گفت: «هر وقت دیدی غریبه‌ای خود را دل‌سوزتر از خویشانت نشان می‌دهد، جا دارد تردید کنی. شنیدن حرف‌های دخترت چه ضرری دارد که بی‌توجهی می‌کنی؟»
takhtary
چرا امام‌زمان شما، شیعیانی را که در سیاه‌چال مرجان‌صغیر گرفتارند، نجات نمی‌دهد؟ انگار جواب را از پیش آماده داشت. بی‌درنگ گفت: «قرار نیست ایشان در هر کاری، دخالت مستقیم داشته باشند. ارادۀ خداوند این است که مردم شرایط خود را تغییر دهند و برای بهبود اوضاع زندگی‌شان بکوشند. اگر غیر از این باشد، همه دست روی دست می‌گذارند و در انتظار کمک‌های مستقیم آن ‌حضرت می‌نشینند.»
takhtary
مگر نمی‌دانی که حضرت نوح حدود هزار سال عمر کرد و حضرت خضر و عیسی هنوز زنده‌اند؟ شاید آن پیرمردِ همراه امام، همان خضر بوده. آیا در توان خداوند نیست که به انسانی چنین عمر بلندی بدهد و او را جوان نگه دارد؟ مگر در بهشت، همه برای همیشه، جوان و سالم نمی‌مانند؟
takhtary
ابوراجح مردی آگاه و اهل مطالعه بود. در اوقات فراغتش کتاب می‌خواند و یادداشت برمی‌داشت. ریحانه در خانۀ او تربیت شده بود. لابد او هم مانند پدرش به مذهب‌شان علاقه‌مند بود.
takhtary
اگر پدربزرگ هم راضی می‌شد، ابوراجح هرگز اجازه نمی‌داد. او و دخترش شیعه بودند و من و پدربزرگم، سنی و نمی‌دانستم چه چیزی بین ما که مسلمان بودیم فاصله انداخته بود.
takhtary
به یاد حرف پدربزرگ افتادم که می‌گفت: «حیف که ابوراجح شیعه است، وگرنه دخترش را برایت خواستگاری می‌کردم.» نمی‌دانم چه چیزی بین ما و شیعیان فاصله ایجاد می‌کرد. آن‌ها هم مثل ما نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، قرآن می‌خواندند و به حج می‌رفتند.
takhtary
به مادر ریحانه سلام کردم. جواب سلامم را داد و به پدربزرگ گفت: «واقعاً که بچه‌ها زودتر از بوتۀ کدو بزرگ می‌شوند. خدا برای شما نگه‌ش دارد و سایۀ شما را از سر او و ما کوتاه نکند!»
takhtary
دستش را به یکی از ستون‌های کارگاه تکیه داد و گفت: «این ابوراجح فقط دو عیب دارد و بزرگی گفته: ‌در بزرگواری یک مرد همین بس که عیب‌هایش را بشود شمرد.»
takhtary
ابوراجح ایستاد و گفت: «بله، مژدۀ چنین کرامتی از سال پیش به ما داده شده بود. آن را جدّی نگرفته بودم. هیهات که اگر تمام زندگی‌ام را در یک سجدۀ شکر، خلاصه کنم، نمی‌توانم ذره‌ای از این نعمت بزرگ را سپاس بگویم! چقدر آن‌ حضرت زیبا و باوقار بودند و با چه مهربانی و عطوفتی با من سخن گفتند!»
دردونه
تشرف ابوراجح به محضر امام زمان (عج) و بهبودش به شکلی که در داستان آمده، واقعی است. عبقری‌الحسان، جلد ۲، صفحه ۱۹۲
R.R
نمی‌دانم چه شد که به یاد ‌ «او» افتادم. همان که اسماعیل‌ هرقلی را شفا داده بود و ابوراجح و شیعیان به او عشق می‌ورزیدند. خطاب به او گفتم: «اگر آن‌طور که شیعیان اعتقاد دارند، تو زنده‌ای و صدایم را می‌شنوی، از خدا بخواه کمکم کند!»
R.R
قهر که می‌کرد، جانِ آدم را به لبش می‌رساند تا آشتی کند.
R.R
دهانش بوی سنگ‌پای حمام می‌داد.
Yasin

حجم

۱۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

حجم

۱۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۷۹ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۲۹
۳۰
صفحه بعد