بریدههایی از کتاب رویای نیمهشب
۴٫۴
(۲۵۴۳)
گفتم: «خوب است که آدم بااحساسی هستی، ولی افسوس که نتوانستی زیبایی روح و روان ابوراجح را ببینی! امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله میگیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا میبینی! این بدن پیر میشود؛ از ریخت میافتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمیتواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشتهای؛ به همین شکل به دنیا آمدهای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود.»
موعود
- من نمیتوانم در این شهر بمانم و در آینده، شاهد ازدواج ریحانه باشم. میخواهم به جایی بروم که دیگر نامی از حلّه نشنوم. شاید در اینصورت بتوانم زنده بمانم و صبر کنم.
لبخند تلخی به لب آورد و گفت: «با هم از اینجا میرویم و هر وقت تو بگویی به حلّه برمیگردیم.»
امین ترابیان
صبر، داروی تلخی است که بسیاری از مصیبتها و رنجها را مداوا میکند.
امین ترابیان
عشق بیفرجامی به نظر میرسید. باید خودم را از آن رها میکردم، وگرنه مرگ در انتظارم بود. شبی که حالم بهتر شده بود، در نماز شب، گریۀ زیادی کردم و از خدا خواستم مهر تو را از دلم بردارد. ساعتی بعد، در سجده به خواب رفتم و آن خواب را دیدم.
پاییز
ابوراجح فقط دو عیب دارد و بزرگی گفته: در بزرگواری یک مرد همین بس که عیبهایش را بشود شمرد.»
یاسمن S
چقدر به او نزدیکم و او چقدر از من دور است؛ به فاصلۀ خورشید تا زمین از من دور است و دستنیافتنی.
farzane
گاهی فرار یا سکوت، دست کمی از خیانت یا جنایت ندارد
farzane
نگاهم به پُل بود. بین من و ریحانه، رودخانهای بزرگ فاصله بود، بی آنکه پلی وجود داشته باشد تا از آن بگذریم و به هم برسیم.
farzane
باور کنید که عشق، گاهی ناخواسته به خانۀ دل پا میگذارد. دو نگاه به هم گره میخورد و آنچه نباید بشود، میشود.»
farzane
زندگی به من یاد داده که صبر، داروی تلخی است که بسیاری از مصیبتها و رنجها را مداوا میکند.
faezeh
کمتر از یک ماه، ماجرایی را از سر گذراندم که زندگیام را زیر و رو کرد. گاهی فکر میکنم شاید آن ماجرا را به خواب دیدهام یا هنوز خوابم و وقتی بیدار شدم میبینم که رویایی بیش نبوده. اسمی جز معجزه نمیتوانم روی آن بگذارم. گاهی واقعیت آنقدر عجیب و باورنکردنی است که آدم را گیج میکند. وقتی برمیگردم و به گذشتهام فکر میکنم، پایین رفتن از آن چند پله را سرآغاز آن ماجرای شگفتانگیز میبینم.
پدربزرگم میگوید: «بله، ماجرای عجیبی بود، اما باید باورش کرد. زندگی، آسمان و زمین هم آنقدر عجیبند که گاهی شبیه یک خواب شیرین به نظر میآیند. آفریدگارِ هستی را که باور کردی، ایمان خواهی داشت که هر کاری از دست او برمیآید.»
کاربر ۲۳۶۷۲۰۲
تشرف ابوراجح به محضر امام زمان (عج) و بهبودش به شکلی که در داستان آمده، واقعی است.
عبقریالحسان، جلد ۲، صفحه ۱۹۲
سیّدعلی
نباید میوه را قبل از رسیدن چید.
سیّدعلی
هدیۀ شما را میپذیرم و دوباره به خودتان تقدیم میکنم.
سیّدعلی
خواستیم برویم که حاکم به ابوراجح گفت: «از کجا معلوم که امامزمان تو را شفا داده باشد؟ شاید کار پیامبر بوده.»
ابوراجح لبخندی زد و ردیف دندانهای زیبای خود را که چون مروارید میدرخشید، به نمایش گذاشت. گفت: «نام و کنیۀ آن حضرت، نام و کنیۀ پیامبر است. از حیث آفرینش و زیبایی، شبیهترین فرد به رسول خداست. من که موفق به زیارت مولایمان شدهام، انگار پیامبر گرامی اسلام را زیارت کردهام. فراموش نکنید آن حضرت، فرزند پیامبر است. تعجبی ندارد که فرزند به جدّش شبیه باشد. هر کس به پیامبر علاقه دارد، نمیتواند امامزمان را دوست نداشته باشد.»
سیّدعلی
در زمان پیامبر، کسانی بودند که وقتی معجزات او را میدیدند، میگفتند سحر و جادوست.
سیّدعلی
امیدوارم در آن لحظه که میمیرم و از این بدن فاصله میگیرم، زیباتر از آن باشم که تو حالا میبینی! این بدن پیر میشود؛ از ریخت میافتد و عاقبت خواهد پوسید و خاک خواهد شد. به جای آنکه عمری را در آرزوی ظاهری زیبا بگذرانی، بهتر است برای یک بار هم که شده چشمِ دلت را باز کنی و به روح و روانت نگاهی بیندازی. اگر این بدن چندان قابل تغییر نیست، در عوض، روح و روانت را میتوانی با کارهای شایسته، صفا بدهی و زیبا کنی. کسی نمیتواند تو را سرزنش کند که چرا از زیبایی ظاهری، سهمی نداشتهای؛ به همین شکل به دنیا آمدهای، ولی زیبایی باطنی، در اختیار خودت است. اگر به فکر آن نباشی، قابل سرزنش خواهی بود.
سیّدعلی
در دل به خدا گفتم: «بگذار کارهایم فقط برای رضای تو باشد. تو هم مرا به آنچه رضای توست، راضی و خوشحال کن!»
سیّدعلی
چرا امامزمان شما، شیعیانی را که در سیاهچال مرجانصغیر گرفتارند، نجات نمیدهد؟
انگار جواب را از پیش آماده داشت. بیدرنگ گفت: «قرار نیست ایشان در هر کاری، دخالت مستقیم داشته باشند. ارادۀ خداوند این است که مردم شرایط خود را تغییر دهند و برای بهبود اوضاع زندگیشان بکوشند. اگر غیر از این باشد، همه دست روی دست میگذارند و در انتظار کمکهای مستقیم آن حضرت مینشینند.»
سیّدعلی
پیامبر (ص) در جای دیگری فرمودهاند: «بدانید که مثال اهلبیت من در میان شما، مثال کشتی نوح است. کسی که بر آن سوار شود، نجات مییابد و کسی که از آن دوری کند، غرق خواهد شد.»
سیّدعلی
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
حجم
۱۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۷۹ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان