بریدههایی از کتاب منظومه ای از پدیده های حیاتی
۴٫۰
(۵)
هیچچیز در این جهان یا جهان دیگر بدتر از درد جسمانی نبود. در زندگی آخرت، چون او چیزی جز روح نخواهد بود، نه جسمی خواهد داشت که کتک بخورد، نه پوستی خواهد داشت که کنده شود، نه خونی خواهد داشت که جاری شود، نه چشمی خواهد داشت که از حدقه درآورند، نه ناخنی خواهد داشت که بکشند، نه ریهای خواهد داشت که پر از آب شود، نه بطنی که از کار بیفتد، پس عذاب الهی همیشه ملایمتر از کیفر آدمیزادی خواهد بود.
نازنین بنایی
تو از آنِ منی. میشناسمت. ما روحهایمان را بهدور بدبختیهای یکدیگر میپیچیم. این همان چیزی است که از ما یک خانواده میسازد.
نازنین بنایی
فهمید که عشق میتواند دریافتکنندهٔ خود را تا حد چیزی ضروری تنزل دهد، چیزی به اهمیت غذا یا سرپناه، چیزی که نه فقط آرزویش را دارند بلکه به آن نیاز دارند.
نازنین بنایی
اگر جهان مصمم است او را غرق کند، او هم از شنا کردن دست میکشد.
نازنین بنایی
اما زمین اقیانوسی متلاطم و نامطمئن بود و او تا سالها احساس دریازدگی خواهد کرد.
نازنین بنایی
خدا، مثل تمام چیزهای خوب و مهربان، در لندن زندگی میکرد.
نازنین بنایی
«من همیشه فکر میکردم که دیدگاه مارکس دربارهٔ مذهب تنها حرف درستش بود.
ایمان میشه چوب زیربغل.»
احمد گفت، «اگه پات بره روی مین، چوب زیر بغل میشه پا.»
نازنین بنایی
«بیماری مورد علاقهتون چیست؟»
«کلامیدیا»
نازنین بنایی
گاهی درمیماند که شاید بیزاری از خودش به شکل آسیب زدن به بیمارانش بروز میکند، انگار بخش مکتومی از قلبش میخواست که آنها بهخاطر ناکامیهای او رنج بکشند.
نازنین بنایی
«اینجا خونهٔ منه.» صدای دختر سکوتشان را شکست و کلمات همچون طنینی در راهرویی خالی به گوش او رسید.
گفت: «اینجوری بهش فکر نکن.»
«چه جوری؟»
«اینجوری که فکر کنی هنوز مال توست.»
نازنین بنایی
زندگی: منظومهای از پدیدههای حیاتی -سامانهٔ بدن، تحریکپذیری، حرکت، رشد، تولید مثل، سازگاری.
نازنین بنایی
معتقد شده بود که خوشبختی یعنی نبودِ چیزی -نبودِ ترس، نبودِ درد، نبودِ اندوه- اما در اینجا خوشبختی که همچون هر اندوهی قدرتمند بود در درونش میخروشید.
نازنین بنایی
تمام جهان در حال سقوط بود، اما حالا کسی بود که آنقدری قدرت داشت که بتواند محکم او را بگیرد. دو مردی که قبلاً با آنها روابط صمیمانه داشت با او مثل شیئی نازک و شکستنی رفتار کرده بودند، انگار سعی داشتند ترتیب یک خاکستردان عتیقهٔ یونانی را بدهند. سولیم طوری او را در بغل میگرفت که انگار از له کردن کلیههای او نمیترسد. شکل کامل دندانهای ناقصش را روی شانههای ناتاشا باقی میگذاشت طوری که صبح روز بعد جایشان قرمز میشد.
از ناتاشا میخواست او را بخاراند و ناخنهای بلندتر ناتاشا پشت او را مثل پوست ببر خط میانداخت. جسم ناتاشا به خودی خود ابزاری زیبا اما بیمصرف بهنظر میرسید. فشار انگشتان سولیم بر مچهای او، گازهای سگوار او بر ترقوهٔ ناتاشا، این فشار بر قفسهٔ سینهاش، این گوشت قرمز شده.
نازنین بنایی
آب شدن در گذشته به معنای ستردن نیست بلکه تغییر شکل است، تبدیل است از لحظهٔ حاضر به خاطره، از جامد به مایع، و کسی که تو زمانی لمسش کرده بودی اکنون بر پوستت جاری میشود، اکنون سیلآسا بر پشتت فرو میریزد، و تو شاید در خاطره غوطهور شوی، شاید فرو بروی، شاید غرق شوی، اما انگشتهایت نمیتوانند نگهش دارند.
نازنین بنایی
حس شگفتانگیزی است که به حرفهایت گوش کنند و بعد از یاد ببرند. حسن از این بیشتر میخواست.
نازنین بنایی
دختر گفت، «هنوز اینجایی.» جواب داد، «هنوز اینجام.» دختر چمدان قهوهای او را بلند کرد. گفت، «سبکه.» گفت، «پدر و مادرم هستن.» این سومین گفتوگویشان بود.
نازنین بنایی
«اما این کار حاصل عمر توئه.»
«حاصل عمر تو میتونه سابیدن شاش از کاسهٔ توالت باشه. کار صرفاً واسه اینکه تو عمرت رو صرفش کردی معنی پیدا نمیکنه.»
نازنین بنایی
اما من هنوز یه مینیمالیستم.»
«معنیش رو میدونی؟»
حوا که انتظار این سؤال را داشت سر تکان داد که میداند. «این یه راه قشنگتره برای اینکه بگی هیچی نداری.»
نازنین بنایی
بخش پیریشناسی در اولین جنگ بسته شد، بهدلیل کمی منابع و اتفاق نظر عمومی که طولانی کردن عمر پیران از کارهای زمان صلح است.
نازنین بنایی
دستور زبان تنها جایی بود که میتوانست پدرش را زنده نگه دارد
نازنین بنایی
حجم
۶۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه
حجم
۶۹۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه
قیمت:
۱۶۷,۰۰۰
۱۱۶,۹۰۰۳۰%
تومان