بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سیمای سلیمانی | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب سیمای سلیمانی اثر علی شیرازی

بریده‌هایی از کتاب سیمای سلیمانی

گردآورنده:علی شیرازی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۲۶ رأی
۴٫۱
(۲۶)
وقتی ایشان و احمد کاظمی در آزمون ورودی ۱۳۸۴ دانشگاه عالی دفاع ملی شرکت کردند، بعد از آزمون، از باب اطلاع، به آن‌ها گفتم: سردار، اینجا مقررات خاصی دارد و زمان زیادی برای مطالعه و تحقیق می‌طلبد. ایشان به من گفت: سردار، حکم امام خامنه‌ای و امتثال آن، برای من بالاتر از درس خواندن در دانشگاه و گرفتن مدرک دکتری است. برای همین نتوانست بیاید و رفت که رفت.
میثم
یادم نمی‌رود شبی گفتند پدرخانم شهید حاج‌یونس زنگی‌آبادی آنجاست. پرسید «کجاست؟». رفتیم توی آشپزخانه. داشت زولبیا می‌پخت. آن پیرمرد را بغل گرفت و گریه کرد.
میثم
سیدعبدالعزیز حکیم (مرحوم) می‌گفت فردای روزی که قاسم سلیمانی از منطقهٔ خضراء رفت، سفیر آمریکا پرسید «مسألهٔ نخست‌وزیری چطور حل شد؟». گفتم «دیروز سردار سلیمانی اینجا بود و با همهٔ طرف‌های عراقی جلسه داشت. پس از آن، شیعیان به اجماع رسیدند.». زلمی خلیل‌زاد، سفیر آمریکا که تا مرز دیوانگی رفته بود، تعجب کرد که چطور او در منطقهٔ زیر سیطرهٔ نیروهای نظامی و امنیتی آمریکا رفت‌وآمد کرده است. رمز این شجاعت و موفقیت قاسم سلیمانی در اجرای درست مأموریت، توجه به مسئولیتی که داشت و توکل مطلق به خداوند متعال بود.
میثم
جوری صحبت کرد که گویا سال‌ها اینجا زندگی کرده و همهٔ جزئیات را می‌داند. احمد شاه مسعود به حاج‌قاسم گفت: قومادان صاحب، شما مسائل نظامی را بیخی می‌فهمید. احمد شاه مسعود، در برابر ارتش سرخ شوروی، «شیر درهٔ پنج‌شیر» خوانده می‌شد و سال‌های طولانی در قالب جنگ پارتیزانی با ارتش سرخ جنگیده و آوازه‌اش همه‌جا پیچیده بود.
میثم
حاجی، نگاهی عمیق و پرابهت به نمایندهٔ خان انداخت و گفت: الآن ساعت چنده؟ منتظر نماند و خودش گفت: حدود چهار بعدازظهره. تا فردا ساعت دو، اگه این سه تا پاسدار، سالم در کرمان نباشند، دیگر نه خانی وجود خواهد داشت، نه روستایی. نماینده‌ها با چشم‌های گردشده او را نگاه کردند و بی هیچ حرف دیگری بلند شدند و رفتند. ابهت و قاطعیت او، کار خودش را کرد. آوازه‌اش به گوش‌شان رسیده بود و می‌دانستند با هیچ‌کس شوخی ندارد. فردا، قبل از ظهر، سه پاسدار در کرمان بودند.
میثم
حاج‌قاسم گفت: وقتی نامه را خواندم، حیران شدم از بچه‌هایی که برای رفتن در دل خطر و درافتادن با مرگ، با هم رقابت می‌کنند و از مافوق‌شان شکایت کرده‌اند که چرا ما را به کشتارگاه نمی‌فرستد.
میثم
با لبخندی نگاهم کرد و گفت: برادرم، من کی هستم که بخواهی برایم غواصی کنی؟ من کی هستم که بخواهی برایم خراب نکنی؟ وقتی لباس غواصی را تن می‌کنی، خدا را حاضر و ناظر بدان و در دلت بگو برای غیر از رضای خدا کاری نمی‌کنم؛ برای خدا غواصی می‌کنم و برای او شهادت را می‌خواهم. همیشه در هر جایی زندگی می‌کنی، رضای خدا را اولویت بدان.
میثم

حجم

۶۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۶۰۵٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد