بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

بریده‌هایی از کتاب مجموعه اشعار فروغ فرخزاد

انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۳.۵از ۴۳ رأی
۳٫۵
(۴۳)
آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانه‌ی من
negar
نه چراغیست در آن پایان هر چه از دور نمایانست شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابانست
sepideh ei
لحظه‌ها را دریاب چشم فردا کور است
sepideh ei
گریند در کنار تو گویی ارواح مردگان گذشته
sepideh ei
لیک چشمان تو با فریاد خاموشش راهها را در نگاهم تار می‌سازد همچنان در ظلمت رازش گرد من دیوار می‌سازد
sepideh ei
چشمهای وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار می‌سازد
sepideh ei
[ کدام قله؟ کدام اوج؟ مگر تمامی این راه‌های پیچاپیچ در آن دهان سرد مکنده به نقطه تلاقی و پایان نمی‌رسند؟ ]
منکسر
عشق،‌ای خورشید یخ بسته سینه‌ام صحرای نومیدیست خسته ام، از عشق هم خسته غنچۀ شوق تو هم خشکید
منکسر
دیدمت، وای چه دیداری، وای این چه دیدار دلازاری بود بی گمان برده‌ای از یاد آن عهد که مرا با تو سروکاری بود این چه عشقی است که در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارم می گریزی زمن و در طلبت باز هم کوشش باطل دارم
منکسر
دانی از زندگی چه می‌خواهم من تو باشم... تو... پای تا سر تو زندگی که هزار باره بود بار دیگر تو... بار دیگر تو
منکسر
ای زن که دلی پر از صفا داری از مرد وفا مجو، مجو، هرگز او معنی عشق را نمی‌داند راز دل خود به او مگو هرگز
sepideh ei
از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می‌خواهم
sepideh ei
دیده بربند، که این دیو سیاه خون به کف، خنده به لب آمده است
sepideh ei
می روم، خنده به لب، خونین دل می روم از دل من دست بردار ای امید عبث بی حاصل
sepideh ei
آن ماه دیده است که من نرم کرده‌ام با جادوی محبت خود قلب سنگ او آن ماه دیده است که لرزیده اشک شوق درآن دو چشم وحشی و بیگانه رنگ او
sepideh ei
گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم
sepideh ei
«... اگر «عشق» عشق باشد، زمان حرف احمقانه ایست.»
sepideh ei
«... چه دنیای عجیبی است، من اصلاً کاری به کار هیچ کس ندارم، و همین بی آزار بودن من و با خودم بودن من باعث می‌شود که همه درباره‌ام کنجکاو بشوند. نمی‌دانم چطور باید با مردم برخورد کرد. من آدم کم رویی هستنم. برایم خیلی مشکل است که سر صحبت را با دیگران باز کنم، بخصوص که این دیگران اصلاً برایم جالب نباشند، بگذریم.»
sepideh ei
«شعر برای من مثل پنجره‌ای است که هر وقت به طرفش می‌روم خود به خود باز می‌شود. من آنجا می‌نشینم، نگاه می‌کنم، آواز می‌خوانم، داد می‌زنم، گریه می‌کنم، با عکس درخت‌ها قاطی می‌شوم و می‌دانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می‌شنود، یک نفر که ممکن است ۲۰۰ سال بعد باشد یا ۳۰ سال قبل وجود داشته- فرق نمی‌کند- شعر وسیله‌ای است برای ارتباط با هستی، با «وجود» به معنی وسیعش. خوبیش این است که آدم وقتی شعر می‌گوید می‌تواند بگوید: من هم هستم، یا من هم بودم. در غیر این صورت چطور می‌شود گفت که: من هم هستم یا من هم بودم. من در شعر خودم چیزی را جستجو نمی‌کنم بلکه در شعر خودم تازه «خودم» را پیدا می‌کنم»
sepideh ei
کار گورکن‌ها تمام شده. حالا دارند آجر و گچ توی گور می‌چینند. فروغ هنوز زیر طاقه شال ترمه در انتظار گور است. برآمدگی دستهایش را از شال می‌شود تشخیص داد... صدای گورکن‌ها بلند می‌شود. بعد صدای صلوات و بعد حمل جسد به طرف گور. باران چند لحظه قطع می‌شود، آن قدر که طاقه شال ترمه را از روی جسد بردارند. پس از آن برف، برفی پاک و سپید از آسمان فرو می‌ریزد سپیدتر از کفن او، او را که سپید پوشیده است آرام در گور می‌نهند. زمین را و گورش را رنگ سپید برف پوشانده است.»
sepideh ei

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

حجم

۱۱۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۳۱۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
۱۴,۰۰۰
۵۰%
تومان