بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کلاف سردرگم | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب کلاف سردرگم اثر ال. ام. مونتگمری

بریده‌هایی از کتاب کلاف سردرگم

۳٫۹
(۵۳)
برایان کوچک در آن دنیای بزرگ و غریب احساس تنهایی و بی‌کسی می‌کرد. از مادر مرحومش در بهشت خواست که برایش غذا و آرامش بفرستد. می‌ترسید که خدا حتی باوجوداینکه جوان بود، خیلی سرش شلوغ باشد و کارهای مهم‌تری داشته باشد تا رسیدگی به او، ولی مادرش وقت داشت.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
کداممان می‌توانیم ادعا کنیم به اندازهٔ او خوشحال هستیم؟ حتی اگر بتوانیم یکی‌دو ساعت هم با تمام وجود خوشحال باشیم، باید خدا را برایش شکر کنیم.
کاربر ۲۹۱۱۵۳۲
اگر دنبال دلیل می‌گردی، خیلی از کارهایی که می‌کنیم هیچ دلیلی ندارند.
غزل
بقیه می‌خواهند جلویت را بگیرند که اشتباه‌های ما را تکرار نکنی. من نمی‌خواهم. آدم‌ها بخواهند یا نخواهند، اشتباه می‌کنند. بهتر است حداقل اشتباه‌هایمان را خودمان انتخاب کنیم تا یک نفر دیگر.
azar
همیشه احساس می‌کرد که از جمع جدا افتاده و این احساس در گذر سال‌ها تشدید شده بود. انگارکه هیچ سهمی یا نقشی در زندگی‌ای که پیرامونش در جریان بود، نداشت. یاد گرفت که مغرورانه لبخند بزند، اما لبخندش هیچ‌وقت به چشم‌هایش نمی‌رسید.
مهسا
تمام عمرش را صرف درست‌کردن لباس‌های زیبا برای بقیه کرده بود و خودش هیچ‌وقت لباس زیبایی نداشت. اما مثل یک هنرمند به کار خود می‌بالید و هرگاه می‌دید دختر زیبایی با یکی از پیراهن‌های حاصل دست او وارد کلیسا می‌شود، ناگهان غنچه‌ای در روح تشنه‌اش شکوفا می‌شد. او هم در ایجاد آن زیبایی نقش داشت. آن روزنهٔ زیبایی، بخشی از زیبایی‌اش را مدیون او بود؛ "
مهسا
بالاخره هیچ‌کدام از زیبایی‌های بی‌عیب و نقص زندگی که به ما نمی‌رسند.
کاربر ۴۶۴۲۵۱۶
عاشق زیبایی بود، چیزی که در زندگی خودش خیلی کم یافت می‌شد.
کاربر ۴۶۴۲۵۱۶
حداقل او یک چیزی داشت. در جام زندگی‌اش هر معجون تلخی هم که ریخته شده بود، حداقل خالی نبود.
غزل
این خاصیت جوانی است. همه چیز را یکجا می‌خواهد و متوجه نیست باید برای روزهای پاییزی هم آذوقه بردارد.
sepid sh

حجم

۳۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

حجم

۳۴۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۳ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان