شعری بخوان تانسترن از خواب برخیزد
بیچاره آن آهو که برگرگی نظر دارد
هدی✌
ناز کن بادام تلخم! می نشینم در غبار
سرکشی کن با نگاهم باز می آید بهار
می روم تا انتهایِ درد و پنهان میکنم
اعتیادم را به چشمانت، متین و با وقار
میخ در فولاد میکوبم، پریشانی ببین
له شدم مثل اناری در دهانی بیقرار
قطره قطره آبرویم ریخت دریایی شدم
پرچمم بالاست لیلی، توگلی من خارِخوار
هدی✌
باز من ماندم...ویک خروار، بیتابیِ دل
می نشینم تا قیامت کنجِ مهتابیِ دل
هدی✌
"کلبه احزان ما روزی گلستان میشود"
هدی✌
بیا...تا مهربانی هست دست از کافری بردار
که بذرِ ِ بَد درونِ خاکِ قابل جان نمیگیرد
هدی✌
رمزِ جادوگری و سِحر نمی دانستم
وه که آن سیب زَنَخ یکشَبه استادم کرد
یاس من نرگس من هرکس من میدانی
صوفی چشم تو بی مذهب وبنیادم کرد
هدی✌