بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب غزل های یک مرد پاییزی | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب غزل های یک مرد پاییزی اثر رضا بردبار

بریده‌هایی از کتاب غزل های یک مرد پاییزی

نویسنده:رضا بردبار
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر
شعری بخوان تانسترن از خواب برخیزد بیچاره آن آهو که برگرگی نظر دارد
هدی✌
ناز کن بادام تلخم! می نشینم در غبار سرکشی کن با نگاهم باز می آید بهار می روم تا انتهایِ درد و پنهان میکنم اعتیادم را به چشمانت، متین و با وقار میخ در فولاد می‌کوبم، پریشانی ببین له شدم مثل اناری در دهانی بیقرار قطره قطره آبرویم ریخت دریایی شدم پرچمم بالاست لیلی، توگلی من خارِخوار
هدی✌
باز من ماندم...ویک خروار، بیتابیِ دل می نشینم تا قیامت کنجِ مهتابیِ دل
هدی✌
"کلبه احزان ما روزی گلستان می‌شود"
هدی✌
بیا...تا مهربانی هست دست از کافری بردار که بذرِ ِ بَد درونِ خاکِ قابل جان نمی‌گیرد
هدی✌
رمزِ جادوگری و سِحر نمی دانستم وه که آن سیب زَنَخ یکشَبه استادم کرد یاس من نرگس من هرکس من میدانی صوفی چشم تو بی مذهب وبنیادم کرد
هدی✌

حجم

۱۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

حجم

۱۰۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد