بریده‌هایی از کتاب شام با آدری هپبورن

«بعضی وقت‌ها، گذشتن بدون اینکه بفهمی واقعاً چه اتفاقی افتاده، غیرممکنه.»

به او گفتم: «من به تقدیر باور دارم.» قبلاً نداشتم، اما از آن موقع، پیدا کردم. توضیحش سخت است. اینکه چگونه ایده‌های بزرگ دربارهٔ زندگی و عشق، در عرض ده دقیقه کنار کسی ایستادن، شکل می‌گیرند و عوض می‌شوند.

اصلاً برای انجام کاری، نیاز به راه نداشت، فقط دلیلی کافی بود تا حتی شده، راهی برای انجامش بسازد

مهم‌ترین نکته در ارتباطات، شنیدن چیزهایی است که گفته نمی‌شوند.

دیدنِ آغاز چیزها آسان‌تر و دیدن پایانشان سخت‌تر است.

«آدم‌ها نقشه می‌کشند و خداوند می‌خندد».