بریدههایی از کتاب دیروز
۴٫۳
(۱۶)
«دیروز
دو روز قبل از فرداست،
و یک روز بعد از دو روز قبل است. »
نازبانو
کی مجبورت کرده؟ این زندگی توئه. تو باید هر کاری میخوای انجام بدی و اهمیت نده که دیگران چه فکری میکنن.
نازبانو
وقتی به خودم در بیستسالگی نگاه میکنم، تنهایی و تنها بودن را میبینم. دختری کنارم نبود که به قلب و روحم گرما ببخشد و دوستی نداشتم که بتوانم با او احساس راحتا کنم؛ نه برنامهای برای کارهای روزمرهام و نه بینشی برای آیندهام. اکثراً توی خودم بودم. گاهی یک هفته را بدون حرف زدن با دیگران میگذراندم.
Ho3ein Mosavi
موسیقی این قدرت را دارد که به خاطرات جان ببخشد، گاهی آنقدر قوی است که آزارت میدهد.
نازبانو
هنوزم دقیقاً نمیدونه دنبال چی هست. برای همین پیشرفتی توی زندگیش دیده نمیشه. اگه ندونی دنبال چی هستی، پیدا کردنش غیرممکنه.
نازبانو
خواب و رؤیاها چیزایی هستن که میتونی قرض بدی و قرض بگیریشون.
نازبانو
اما وقتی به خودم در بیستسالگی نگاه میکنم، تنهایی و تنها بودن را میبینم. دختری کنارم نبود که به قلب و روحم گرما ببخشد و دوستی نداشتم که بتوانم با او احساس راحتا کنم؛ نه برنامهای برای کارهای روزمرهام و نه بینشی برای آیندهام. اکثراً توی خودم بودم. گاهی یک هفته را بدون حرف زدن با دیگران میگذراندم. این مدل زندگی یک سال ادامه داشت. سال طول و درازی بود. این مدت، زمستانی سرد بود که پشت سر گذاشتم و پیشرفتی ارزشمند در درونم بر جای گذاشت، البته خیلی مطمئن نیستم. آن زمان من هم هر شب از پنجرهی کشتی به ماه یخزده خیره میشدم؛ ماه شفاف، به ضخامت هشت اینچ. ولی من آن ماه را تنها تماشا میکردم و قادر به تقسیم کردن زیبایی آن با کس دیگری نبودم.
«دیروز
دو روز قبل از فرداست
و یک روز بعد از دو روز قبل است. »
hasti
اگر به من بود دوست داشتم کل زندگیام را در یک جعبه بچپانم و بعد دور بیندازمش؛ جعبهی زندگیام را پرت کنم وسط شعلههای آتش و بایستم به تماشای سوختن و دود شدنش
Shadi
«کنجکاوی! عطش برای دانستن. »
ـ به همین ترتیب حلقههای رشدمون رو ارتقا میدیم.
نازبانو
«اگه ما جفتمون مستقیم به دانشگاه رفته بودیم، زندگیمون گرم و منطقی میشد، اما دو بار توی کنکور خراب کردم و الان وضعیتمون اینه. دقیقاً مطمئن نیستم چرا، اما همه چیز خیلی به هم ریخته. من هیچکس رو مقصر نمیدونم، چون همش تقصیر خودمه. »
نازبانو
تبادل فرهنگی؟ این شامل چه چیزایی هست؟ »
ـ اینکه، شاید برای ما بد نباشه که از یه زاویهی دیگه به زندگی نگاه کنیم.
نازبانو
«راستش خودم با دستای خودم، وجودم رو دو تیکه کردم. »
salindawn51
«دانشگاه خیلی جای کسلکنندهایه. وقتی وارد شدم حسابی خورد تو ذوقم؛ اما دانشگاه نرفتن بیشتر میزنه تو ذوق آدم. »
salindawn51
هجده سال زندگیام را تمام و کمال مرور کردم و دیدم محض نمونه حتا یک اتفاق در آن نیست که مایهی شرمساری نباشد.
sahar
موسیقی این قدرت را دارد که به خاطرات جان ببخشد، گاهی آنقدر قوی است که آزارت میدهد.
pegah
«دانشگاه خیلی جای کسلکنندهایه. وقتی وارد شدم حسابی خورد تو ذوقم؛ اما دانشگاه نرفتن بیشتر میزنه تو ذوق آدم. »
pegah
این زندگی توئه. تو باید هر کاری میخوای انجام بدی و اهمیت نده که دیگران چه فکری میکنن. »
AS4438
اگر از خودم میپرسیدم که زندگی من چطور بوده، یا نگاهم به زندگی چیست، نتیجه هرچه بود مبتذل و قدیمی و سرشار از نکبت و ادبار بود. عجب آدم پست و دونمایهای بودم. اگر به من بود دوست داشتم کل زندگیام را در یک جعبه بچپانم و بعد دور بیندازمش؛ جعبهی زندگیام را پرت کنم وسط شعلههای آتش و بایستم به تماشای سوختن و دود شدنش (البته نوع دودی را که از زندگی نکبتبار من بلند میشد، نمیدانم. ) بگذریم.
zohre A
یه درس ساده تو این قضیه هست. تکتک آدمای بد شبیه آدم بدا نیستن و همهی آدمای خوب هم دقیقاً شکل آدم خوبا نیستن.
salindawn51
پرسید: «تانیمورا ـ کان چرا بعد از اون شب که بیرون رفتیم، دیگه تماس نگرفتی؟ دلم میخواست بیشتر با هم حرف میزدیم. »
گفتم: «تو واسه من زیادی خوشگل بودی. »
کاربر ۱۴۷۰۷۲۶
حجم
۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴ صفحه
حجم
۳۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد