بریدههایی از کتاب با لایلا
۱٫۵
(۲)
اندیشهها مثل بخار هستند - در باد محو میشوند. اما کلماتِ روی کاغذ ... خب، تا ابد باقی میمانند یا تقریباً تا ابد
محبوبه غلامی
«فکر میکنم هرچیزی یه طرف خوب داره و یه طرف بد هر چیزی، حتی تو مواقعی که یه چیزایی تو زندگی اتفاق میافتن که آدم خیال میکنه خوبِ خوبن و یا بدِ بدن.
محبوبه غلامی
تو باید توی بعضیهاشون بجنگی. نه واسۀ این دنیا، بلکه واسۀ خودت. وقتی به یک چیزی برمیخوری که یه شور و اشتیاقی رو در تو ایجاد میکنه، یه بیعدالتی، یا یه زیبایی، یا ... یا ... یه چیزی تو باید دنبالشو بگیری، صرفنظر از اینکه اون چقدر بزرگ یا کوچیکه، چون این تمامِ چیزیه که تو این زندگی هست. هیچ چیز دیگهای وجود نداره که واسش وقتت رو تلف کنی.»
محبوبه غلامی
وقتیکه اون تبلیغات رو واسه بچههای گرسنه تو تلویزیون میبینم چی؟ من نسبت به این مشکل آگاهم و ظاهراً تنها کاری که باید بکنم اینه که از پولم بگذرم، ولی دیگه کجا باید دست بکشم؟ آیا اینکه همینطور به بخشیدن پولم ادامه بدم تا اینکه خودمو ورشکست کنم، کار درستیه؟ تو نمیتونی توی همه جنگهای دنیا بجنگی.»
محبوبه غلامی
از نظرش متعجب شدم. «این وظیفۀ تو نیست که هر مشکل دنیا رو که بههرحال راجع بهش میدونی، برطرف کنی.»
ابروهایش را درهم کشید و گفت: «رفتار من بخشی از این دیدگاهه که واقعاً بدونیم امروز دنیا چه مشکلاتی داره. در مورد یکچیز سادهای مثل اون، جایی که سلامتی و امنیت مردم در خطره، تنها چیزی که از من انتظار میره، مگه جز اینه که کمک کنم درستش کنم،
محبوبه غلامی
«مصرفکنندهها تو ده ثانیۀ اولی که در معرض یک طرح قرار میگیرن، به باور محکمی از یک برند میرسن. پس اگه طرح عالی باشه، اونا عاشقِ اون محصول میشن، حتی اگه اون محصول مناسب اونا نباشه، و چند بار باید با جنبههای منفی اون محصول مواجه بشن تا به باور دیگهای برسن.
محبوبه غلامی
زندگی مثل یه سفره. مجبور نیستی مسافرت کنی، ولی مجبور میشی که جایی بری، وگرنه راکد میمونی
محبوبه غلامی
«حقوق یه جورایی مثل بازیِ رویِ صفحه شطرنج میمونه، با کلی قوانینِ واقعاً پرجزئیات. یه نوع بازی که باید سالها وقت بذاری مطالعه کنی تا فقط یه حرکت بکنی، و بعد یه موقعی هست که ماهها بازی میکنی تا بلکه چیزی اتفاق بیفته.»
محبوبه غلامی
«بهعنوان یه بچه، زندگی کردن مثل یه کولی، ماجراجویی معرکهای بود، حتی وقتی کاملاً به عادی بودن تحصیل و فهم و شعورم گند میزد. در مورد خونوادۀ تو هم همینطوره، کال. باوجوداینکه قشنگ بود و باثبات، و تو اونا رو میپرستیدی، ولی چرخ پنجم بودن توی یه خونوادۀ جفت جفت شده، باید خیلی تکوتنهات کرده باشه. لازم نیست وانمود کنی که نبوده.
محبوبه غلامی
این اولین واهمه از زمانی که حالم خوب بوده، نیست، بههیچوجه. من گهگاه نشانههایی را در جاهایی دیدم که هیچ نشانهای وجود نداشته، و علائمی را دیدم که فقط در ذهنم بودند، آنهم بهمحض اینکه حواسم پرت شده تمام شده است. این بخشی کوچک است از اینکه چرا لازم است خودم را مشغول نگه دارم، به این خاطر که اگر به خودم اجازه بدهم عاطل و باطل باشم، بیشازحد فکر میکنم و خودم را به بدترین سناریو راضی میکنم.
محبوبه غلامی
نمیخواست که من به دانشگاه بروم میگفت یکجورهایی هیچ معنی ندارد که من چهار سال از عمرم را صرف خواندن و مطالعه بکنم، درحالیکه دور دنیا سفر کردن خیلی بیشتر از اینها میتوانست به من چیز یاد بدهد.
محبوبه غلامی
این اولین واهمه از زمانی که حالم خوب بوده، نیست، بههیچوجه. من گهگاه نشانههایی را در جاهایی دیدم که هیچ نشانهای وجود نداشته، و علائمی را دیدم که فقط در ذهنم بودند، آنهم بهمحض اینکه حواسم پرت شده تمام شده است. این بخشی کوچک است از اینکه چرا لازم است خودم را مشغول نگه دارم، به این خاطر که اگر به خودم اجازه بدهم عاطل و باطل باشم، بیشازحد فکر میکنم و خودم را به بدترین سناریو راضی میکنم.
محبوبه غلامی
«بهعنوان یه بچه، زندگی کردن مثل یه کولی، ماجراجویی معرکهای بود، حتی وقتی کاملاً به عادی بودن تحصیل و فهم و شعورم گند میزد. در مورد خونوادۀ تو هم همینطوره، کال. باوجوداینکه قشنگ بود و باثبات، و تو اونا رو میپرستیدی، ولی چرخ پنجم بودن توی یه خونوادۀ جفت جفت شده، باید خیلی تکوتنهات کرده باشه. لازم نیست وانمود کنی که نبوده.
محبوبه غلامی
«بهعنوان یه بچه، زندگی کردن مثل یه کولی، ماجراجویی معرکهای بود، حتی وقتی کاملاً به عادی بودن تحصیل و فهم و شعورم گند میزد. در مورد خونوادۀ تو هم همینطوره، کال. باوجوداینکه قشنگ بود و باثبات، و تو اونا رو میپرستیدی، ولی چرخ پنجم بودن توی یه خونوادۀ جفت جفت شده، باید خیلی تکوتنهات کرده باشه. لازم نیست وانمود کنی که نبوده.
محبوبه غلامی
«چهجوری مشکل من نیست؟ من الآن راجع بهش میدونم. وقتی میدونم، یعنی مشکل من هم هست.»
محبوبه غلامی
همیشه برایم سؤال بود که آیا رابطهها واقعاً میتوانستند این شکلی باشند، که در یک اتاقِ شلوغ و پر از جمعیت باشی و لحظهها پشت هم صف بکشند و تو فقط آن لحظهها را حس کنی.
محبوبه غلامی
مردم وقتی بهصورت جمعی هستند، خوشحالترند. من همیشه میدانستم که این حقیقت است، گرچه در این سالهای اخیر به اختیار خودم تنها بودهام.
محبوبه غلامی
میتوانستم صدای این اضطراب را بشنوم. او مردی است با یک یا دو یا ده رؤیا، و موانع بین او و آن رؤیاها همگی در ذهنش حضور داشتند.
محبوبه غلامی
این حقیقتِ مسلمیست که پای انسان برای برهنه دویدن شکل گرفته است
محبوبه غلامی
این کاریست که مردم میکنند، اینطور نیست؟ آنها با کسی آشنا میشوند که آنها را میخنداند، و باهم میخندند، و این سالها بهتدریج میگذرند.
محبوبه غلامی
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
حجم
۳۳۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۱۲ صفحه
قیمت:
۲۸۸,۰۰۰
تومان