مسالهٔ دیگری که مکرر برای پزشکان اتفاق میافتد یادآوری خاطرات تلخ و غمانگیز با وضوح بالاست. انگار مغز آدمیزاد با کیفیت HD تمام آن تصاویر را ضبط کرده است. آنها شماره اتاقی که یک دهه پیش در بخش زایمان آن حادثه وحشتناک را در آنجا مشاهده کردهاند، کفشی که همسر بیمار به پا کرده بود و آهنگی که آن لحظه از رادیو پخش میشد را به یاد میآورند. صدای لرزان متخصص ارشد زمانی که درباره آن فاجعه حرف میزد و با شش فوت قد، کمرش خم شده بود و در آستانهٔ گریستن بود از خاطر آنها فراموش نمیشود
f.z
شایدم حس سیمون شبیه این موقعیت باشه: وقتی که وارد یه رابطه درست و حسابی شدی و برای اولین بار قراره بری با خانوادهٔ طرف آشنا بشی، میبینی که فقط خانوادهٔ تو نیستن که کاراشون ضایع و مایه آبروریزیه، بدبختن و یه عالمه راز پنهونی و عادتهای عجیب و غریب سر میز شام دارن. بلکه طرف مقابل هم به همین درد دچاره!
mohammadali Mehrpouya
با تعجب پرسید: «من فکر میکردم این قرصها فقط گیاهی هستن. آخه چطور میشه یه داروی گیاهی برای سلامتی بد باشه؟»
احساس کردم با شنیدن عبارت «فقط گیاهی»، دمای اتاق چند درجه افتاد و هوگو از روی خستگی آه غلیظی کشید. کاملا مشخص بود دفعهٔ اولش نیست که وارد همچین بازی بهخصوصی میشه.
خشک و رسمی گفت: «هستهٔ زردآلو هم سم سیانید داره. قارچهایی با کلاهکهای سمی نرخ پنجاه درصدی مرگ و میر دارن. اینکه یه چیزی طبیعیه، به این معنا نیست که بیخطره. منم تو باغچهٔ خونهم یه مدل گیاه دارم که اگه فقط ده دقیقهٔ ناقابل زیرش بشینی، مرگت حتمیه». ماموریت انجام شد: زن کپسولها رو داخل سطل آشغال انداخت.
چند ساعت بعد وسط کولونوسکوپی ازش پرسیدم: «اون گیاهی که تو خونهت داری اسمش چیه؟»
گفت: «هیچی بابا، تو حوض خونهمون نیلوفر آبی کاشتم.»
mohammadali Mehrpouya