بریدههایی از کتاب خاطرات محرمانه یک پزشک تازه کار
۴٫۱
(۲۸)
من به این نتیجه رسیدم که هرکدام از متخصصین حوزهٔ سلامت -تمام پزشکان، پرستاران، ماماها، داروسازها، فیزیوتراپیستها و امدادگران- نیاز دارند حقایق حرفهشان را فریاد بزنند، تا نوبت بعدی که وزارت بهداشت دروغهای شرمآوری راجع به پول دوست بودن دکترها گفت، افکار عمومی بداند چقدر این مهملات احمقانه است. چرا یک انسان عاقل باید شغلی چنین مخاطره انگیز را جز بهدلیل دلایل درست قبول کند؟ من چنین شغلی را برای هیچکس آرزو نمیکنم و در عین حال احترام زیادی برای افرادی که در خط مقدم سرویس سلامت ملی کار میکنند قائلم، چرا که اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، خود من از پس این شغل برنیامدم.
رادبانو
من هیچ وقت نمیتوانم از پزشک بودن دست بکشم. هنوز هم اگر دوچرخه سوار مصدومی در جاده افتاده باشد به سمتش میدوم و همچنان به پیامهایی که از دوستانِ دوستانم دربارهٔ ناباروری دریافت میکنم، پاسخ میدهم. به همین علت وقتی در سال ۲۰۱۶ دولت علیه پزشکان جنگ بزرگی به راه انداخت -آنها را مجبور کرد با حقوقی کمتر، بیشتر از قبل کار کنند- از اعماق وجودم با پزشکان احساس اتحاد و همبستگی کردم. و زمانی که دولت مدام دروغهایش را دربارهٔ طمعکار بودن پزشکها تکرار کرد و گفت آنها نه برای سلامت بیماران، بلکه برای پول طبابت میکنند، بسیار خشمگین شدم. زیرا میدانستم این حرفها حقیقت ندارد.
پزشکان جوان در جنگ نابرابری که دولت راه انداخته بود شکست خوردند و دلیل اصلیاش این بود که صدای بلند و رعب انگیز دولت، صدای آرام و منطقی و پرتجربهٔ آنها را فرو بلعید.
رادبانو
بخش جاییست که کل تیم دکترها، از کنار مریضهایشان آهسته و بیهدف عبور میکنند. مانند اردکی مسخ شده دنبال آنها حرکت میکنید، سرتان را با ژستی دلسوزانه یکوری میکنید و به تمام اظهار نظرهای مافوقتان با دقت توجه میکنید -وقت ام آر ای میگیرید، به بخش روماتولوژی رجوع میکنید، نوار قلب میگیرید. سپس باقیماندهٔ روز کاریتان را (به علاوه چهار ساعت اضافهکاری بدون حقوق) به تکمیل کردن صدها، یا گاهی اوقات هزاران وظیفهای که بر دوشتان گذاشتهاند، میپردازید، فرمها را پر میکنید، تماس تلفنی میگیرید- اساسا، شما پزشک برجستهٔ تحت آموزش هستید.
Parsa
مریض براش سوال بود چرا تو دانشکده پزشکی بجز دندونها، تمام اعضای بدن رو به دکترها آموزش میدن و مبحث دندون رو از بین کتابهای پزشکی قیچی کردن و تحویل دندونپزشکها دادن.
Sobhan Naghizadeh
زمان بسیار زیادی را صرف توضیح و شرح خوبیها و بدیهای این شغل کردم. اگرچه باید از شغلم در مقابل حرفههای دیگر دفاع میکردم و از مزایای آن حرف میزدم، اما فقط خدا میداند که چقدر مهم است جوانها با چشمهای باز وارد رشتهٔ پزشکی بشوند. برای همین حقیقت را گفتم.
Sobhan Naghizadeh
یکی از دوستانم دربارهٔ جراحی سزارینی که روی زن مردهای انجام داده بود خاطرهای تعریف میکرد: مادر نوزاد جلوی چشمان من مرده بود، شکمش را شکافتم و بچه را بیرون کشیدم. نوزاد زنده بود. اما پدر نوزاد با گریه فریاد میکشید: «دکتر، تو باید اون یکی رو نجات میدادی!»
Hooria Salehi
-مطلعش میکردیم اما نگران نه- و نحوهٔ منتقل کردن اطلاعات در سطح درستی بود؛ نه اصطلاحات عجیب و غریب میگفتیم و میترسوندیمش، نه الکی امیدوارش میکردیم. مهمتر از همه، شاه کلید اصلی این روش، حرفهای و مهربون بودن بود.
کاربر ۱۴۳۵۰۲۳
زندگی یکی از اون آزمونهای اطلاعات عمومیه که تو میخونه انجام میدیم و من همیشه تو تیم ضعیف هستم.
Abolfazl Rashidi
وقتی پزشک میشوید، جملهٔ «میتونی سریع بهش یه نگاه بندازی» را بیشتر از جملهٔ «واقعا خوشحالم که میبینمت» میشنوید
Tina
میزان پرداختی کمتر از حقوق اغلب مردم است، اما خب دکترها در این شغل فعالیت میکنند چون خودشان انتخاب کردهاند، حتما هیچ گونه نیاز مالی هم ندارند. چشمشان کور!
Tina
اینجا خبری از درخشیدن در مقابل چشمان مافوقتان و جلو زدن از همکارانتان نیست، حتی شانسی برای ترفیع درجه ندارید: شما بر اساس نرخی که از قبل تنظیم شده پیشرفت میکنید.
Tina
مسالهٔ دیگری که مکرر برای پزشکان اتفاق میافتد یادآوری خاطرات تلخ و غمانگیز با وضوح بالاست. انگار مغز آدمیزاد با کیفیت HD تمام آن تصاویر را ضبط کرده است. آنها شماره اتاقی که یک دهه پیش در بخش زایمان آن حادثه وحشتناک را در آنجا مشاهده کردهاند، کفشی که همسر بیمار به پا کرده بود و آهنگی که آن لحظه از رادیو پخش میشد را به یاد میآورند. صدای لرزان متخصص ارشد زمانی که درباره آن فاجعه حرف میزد و با شش فوت قد، کمرش خم شده بود و در آستانهٔ گریستن بود از خاطر آنها فراموش نمیشود
f.z
شایدم حس سیمون شبیه این موقعیت باشه: وقتی که وارد یه رابطه درست و حسابی شدی و برای اولین بار قراره بری با خانوادهٔ طرف آشنا بشی، میبینی که فقط خانوادهٔ تو نیستن که کاراشون ضایع و مایه آبروریزیه، بدبختن و یه عالمه راز پنهونی و عادتهای عجیب و غریب سر میز شام دارن. بلکه طرف مقابل هم به همین درد دچاره!
mohammadali Mehrpouya
با تعجب پرسید: «من فکر میکردم این قرصها فقط گیاهی هستن. آخه چطور میشه یه داروی گیاهی برای سلامتی بد باشه؟»
احساس کردم با شنیدن عبارت «فقط گیاهی»، دمای اتاق چند درجه افتاد و هوگو از روی خستگی آه غلیظی کشید. کاملا مشخص بود دفعهٔ اولش نیست که وارد همچین بازی بهخصوصی میشه.
خشک و رسمی گفت: «هستهٔ زردآلو هم سم سیانید داره. قارچهایی با کلاهکهای سمی نرخ پنجاه درصدی مرگ و میر دارن. اینکه یه چیزی طبیعیه، به این معنا نیست که بیخطره. منم تو باغچهٔ خونهم یه مدل گیاه دارم که اگه فقط ده دقیقهٔ ناقابل زیرش بشینی، مرگت حتمیه». ماموریت انجام شد: زن کپسولها رو داخل سطل آشغال انداخت.
چند ساعت بعد وسط کولونوسکوپی ازش پرسیدم: «اون گیاهی که تو خونهت داری اسمش چیه؟»
گفت: «هیچی بابا، تو حوض خونهمون نیلوفر آبی کاشتم.»
mohammadali Mehrpouya
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۲۴۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان