بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیکرانه کویر: گفتاری پیرامون «کویر» اثر دکتر علی شریعتی (جلد ۱) | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیکرانه کویر: گفتاری پیرامون «کویر» اثر دکتر علی شریعتی (جلد ۱)

بریده‌هایی از کتاب بیکرانه کویر: گفتاری پیرامون «کویر» اثر دکتر علی شریعتی (جلد ۱)

انتشارات:نشر وزرا
امتیاز:
۴.۷از ۱۱ رأی
۴٫۷
(۱۱)
هر کسی عالم را آنچنان می‌بیند که خود «هست»
Fatemeh
آدم‌ها غالباً پیش از مرگشان می‌میرند و کم‌اند آنها که هر دو مرگشان یکی است.
Fatemeh
کویر محل تفکر و درون‌نگری و اندیشه‌ورزی است، خلوت تنهایی بدون مزاحمت و بکر است.
دهقان غذاخوار
چه پست‌اند آنها که فاصله میان «آنچه هست» شان، با «آنچه باید باشد» شان نزدیک است و حتی در برخی هر دو برهم منطبق! حیوان و درخت است که این دو «بودن» ‌شان یکی است. هر موجودی در طبیعت آنچنان است که باید باشد و تنها انسان است که هرگز آنچنان که باید باشد نیست.
Fatemeh
داشتم فکر می‌کردم که اصلاً این شمالی‌ها، هلندی‌ها، نروژی‌ها، بلژیکی‌ها و سویسی‌ها بیشتر این جوری‌اند، راحت و سلامت و رفاه زندگی، آنها را غالباً سطحی و ساده و پر از کنجکاوی‌های احمقانه بار آورده است. به قدری زندگیشان بی‌حادثه و درونشان بی‌درد و بی‌اضطراب است که برای چیزهای بی‌ارزش و خبرهای پیش پا افتاده با شت و پت و هیاهو حرف می‌زنند و دست و بال می‌افشانند: «امروز هوا خوب شده است آفتاب است، در پیرنه برف باریده است. گربه‌ای دیشب زیر شیروانی گیر کرده بود است. پارسال در تعطیلات به رستوران فلان رفته بودیم و چه آب جو لطیفی داشت! من هرگز نشنیده بودم، بیفتک را در آلمان آنجور می‌پزند، فریت را در فرانسه اینجور می‌سازند....»
Fatemeh
از آن کتابفروش‌ها بود که از خیلی نویسندگانی که آثارشان را می‌فروخت دانشمندتر و فهمیده‌تر بود.
Fatemeh
چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می‌زنند بی‌آنکه چیزی بگویند و چه کم‌اند کسانی که حرفی نمی‌زنند اما بسیار می‌گویند.
Fatemeh
که دوست داشتن از عشق برتر است و من، هرگز خود را تا سطح بلندترین قلۀ عشق‌های بلند، پایین نخواهم آورد.
Fatemeh
کسی با یک دیدار، ‌ یک سخن، استاد و آموزگار آدمی می‌شود و گاه دیگری با سال‌ها تدریس و تعلیم و مصاحبت و معاشرت، ‌ اثری را بر ما دارد که کت و شلوار یا میز کارمان و... کمتر از این. بسیار مضحک است که برخی معلم‌ها تنها به خاطر آنکه یکی دو سال به کلاس ما آمده‌اند و رفته‌اند و تنها کاری که در این ایاب و ذهاب صورت گرفته است حقوق‌هایی است که آنها گرفته‌اند و نمره‌هایی است که ما، سر به سر بی‌درد سر!، چنان استادانه به آدم می‌نگرند که گویی ما عروسک‌های کار دستی آقاییم و هر فضیلتی ما داریم آنها باد می‌کنند! و اگر نمک نشناسی کنیم «شیر سینه شان را حلال ندارند» ]!
Fatemeh
او چنان بود که خویشتن را بیشتر از آن می‌یافت که با آرایه‌ها و پیرایه‌ها، خود را جبران کند و زیباتر از آن، که با رنگ‌ها و طرح‌ها بیاراید، و چندان به خود ایمان داشت که در اندیشه آن نبود تا خود را در پارچه‌های رنگین و رنگارنگ کتمان نماید؛ او از هر چه بود و هر چه داشت خجل نبود.
Fatemeh
پس چرا حرف زدن را برای زبان‌ها یک صفت و استعداد ممتاز عالی نمی‌گیریم؟ خواهید گفت: آخر زبان کارش حرف زدن است! اشتباه همین جا است. چشم کارش دیدن است و زبان و لب کارشان خوردن و نوشیدن.
Fatemeh
این است فرق آدمی که به اندازه یک «انگشتوانه» ظرفیت دارد و با یک «چکه» آب سر می‌رود با آدمی که اقیانوس‌ها در دلش موج می‌زند و احساس خالی بودن می‌کند! بگذریم.
Fatemeh
چشم‌انداز همیشگی‌ای که از پنجره اطاقمان می‌بینیم و سال‌ها در پیش چشم ما بوده است آن روز که ما عوض می‌شویم یکباره عوض می‌شود و به گونه‌ای که با آنچه پیش از این می‌شناختیم کمترین شباهتی ندارد و به گونه‌ای که حتی به یاد نمی‌توان آورد که پیش از این چگونه بوده است؛ یعنی آن را چگونه می‌دیده‌ایم!
Fatemeh
چه گرانبها‌یند انسان‌هایی که بزرگواری‌ها و عظمت‌های خوب و دوست‌داشتنی و زیبایی‌های لطیف و قیمتی انسانی را دارند که خود از آن آگاه نیستند. این از آن مقوله «نفهمیدن» ‌هایی است که به روح ارجمند متعالی و عزیزی می‌بخشد.
Fatemeh
مگر طعم خاص یک انسان خوش طعام، مگر بوی مست کننده و گیج کننده و نشئه آور یک روح تند و لطیف و معطر، مگر مزه غریب و عجیب یک لحنِ... با مزه (کلمات را ببین چه بدبخت و فقیرند!)
Fatemeh
داشتم فکر می‌کردم که اصلاً این شمالی‌ها، هلندی‌ها، نروژی‌ها، بلژیکی‌ها و سویسی‌ها بیشتر این جوری‌اند، راحت و سلامت و رفاه زندگی، آنها را غالباً سطحی و ساده و پر از کنجکاوی‌های احمقانه بار آورده است. به قدری زندگیشان بی‌حادثه و درونشان بی‌درد و بی‌اضطراب است که برای چیزهای بی‌ارزش و خبرهای پیش پا افتاده با شت و پت و هیاهو حرف می‌زنند و دست و بال می‌افشانند: «امروز هوا خوب شده است آفتاب است، در پیرنه برف باریده است. گربه‌ای دیشب زیر شیروانی گیر کرده بود است. پارسال در تعطیلات به رستوران فلان رفته بودیم و چه آب جو لطیفی داشت! من هرگز نشنیده بودم، بیفتک را در آلمان آنجور می‌پزند، فریت را در فرانسه اینجور می‌سازند....»
Fatemeh
«یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار» نه آموزگاری که شاعر می‌فرماید. کسی که به آدم «معلومات» می‌آموزد! معلومات را که از هر «با معلوماتی» می‌توان آموخت، حتی از یک کتاب ۱۵ تومانی. اما روزگار وقتی دست به یک بازی نغز می‌زند که ناگهان در برابر روحی می‌نشاندت که احساس می‌کنی یک «حادثه» است! حادثه‌ای که می‌توانست اتفاق نیفتد. ممکن بود هرگز پیش نیاید و تا آخر عمر هم متوجه نشوی که چنین چیزهایی، چنین اوج‌ها و رنگ‌ها و گرماها و جلوه‌ها و پروازها و تکان‌هایی هم در دنیا هست. در همان راهی که در آن متولد شده‌ای همینجور بروی و بروی و بروی تا پیر شوی و بعد هم همچون گاو مثنوی در بغداد «فوت کنی» !
Fatemeh
عشق اسارت در دام غریزه است و دوست داشتن آزادی از جبر مزاج. عشق مأمور تن است و دوست داشتن پیغمبر روح.
مشکات
در عشق رقیب منفور است و در دوست داشتن است که «هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند» . که حسد شاخصۀ عشق است چه، عشق معشوق را طعمۀ خویش می‌بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود، با هر دو دشمنی می‌ورزد و معشوق نیز منفور می‌گردد و دوست داشتن ایمان است و ایمان، یک روح مطلق است، یک ابدیت بی‌مرز است، از جنس این عالم نیست.
مشکات
عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هرچه از غریزه سرزند بی‌ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می‌یابد.
مشکات

حجم

۱۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۷۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد