بریدههایی از کتاب عالیجناب کیشوت
۴٫۰
(۳)
اکنون عصری است که تنبلی و کودنی بر کوشش و چابکی و بیکاری و مهملی بر کار و زحمت و عیب و رذالت بر تقوا و فضیلت و وقاحت بر مردانگی و پندار در کار رزم بر کردار پیروز گردیده و اسلحه دلاوران جز در عصر طلا و در میان پهلوانان سرگردان درخشش و جلای واقعی و حقیقی نداشته است.
magi
پدرکیشوت سرگرم باد کردن بادکنک سوسیسمانندی بود. با انگشت دهانه آن را محکم چسبیده بود. گفت: «چطور در آن را میبندی، حتمآ یک راهی دارد.» باز هم آن را باد کرد، تا آنکه بادکنک با صدای گوشخراشی که دستکمی از صدای بطری شامپانی نداشت ترکید. «آه خیلی متأسفم، سانچوی عزیز، دلم نمیخواست بادکنک تو را بترکانم. میخواستی آن را به بچهای هدیه بدهی؟»
«نه، پدر، هدیه دخترکی است که شامپانی میآورد، نگران نباش، باز هم هست،» و درحالیکه کمی عصبی شده بود ادامه داد: «تو تا به حال از این چیزها ندیدهای؟ نه، فکر نمیکنم دیده باشی، اینها برای پیشگیری است.»
«نمیفهمم. برای پیشگیری؟ اما یک چیز به این بزرگی؟»
«اگر بادش نمیکردی آنقدر بزرگ نمیشد.»
پدرکیشوت بیاختیار روی تخت سانچو افتاد. پرسید: «من را کجا آوردهای، سانچو؟»
magi
از پدرکیشوت پرسید: «دعا میخواندی؟»
«البته.»
«همان دعایی را که برای ژنرالیسیمو خواندی؟»
«برای همه خفتگان در خاک تنها یک دعا هست.»
«پس برای استالین هم این دعا را میخوانی؟»
«البته.»
«و برای هیتلر؟»
«شرارت درجات دارد، سانچو ــ و نیکی هم. ما میتوانیم میان زندگان فرق بگذاریم، اما میان مردگان فرقی نیست. آنها همه یکسان به دعای ما نیازمندند.»
magi
آیا این دلیل میشود که شخصی مانند جنابعالی نجیب و شریف و صاحب چنین فهم و ادراک آنهمه دیوانگیهای حیرتآور را که در این کتاب هذیانآمیز پهلوانی نوشتهاند راست بپندارد؟»
magi
«تو بیشک ایمان داری، سانچو، ایمانی عظیم به آینده. اما او ایمان نخواهد داشت. آینده در برابر چشم اوست. آیا انسان میتواند بدون ایمان زندگی کند؟»
«مقصودت را از نداشتن ایمان میفهمم. اما همیشه برای انسان کاری هست که باید انجام دهد، کشف انرژی تازه، داروهای نو، ناخوشی و بیماری همیشه وجود دارد و باید برای درمان آن راه و چارهای پیدا کرد.»
«مطمئن هستی؟ علم پزشکی خیلی پیشرفت کرده است. برای نبیره نبیره تو متأسفم، سانچو، به نظرم برای او آرزویی جز مرگ نخواهد ماند.»
magi
از اینجا به بعد دیگر به هیچچیز اطمینانی نیست.»
«حتی به ایمان تو؟»
و این پرسشی بود که پدرکیشوت یارای پاسخ گفتن به آن را در خود نمیدید.
magi
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۹۸,۰۰۰
تومان