بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نوفل لوشاتو؛ پایان غربت | طاقچه
تصویر جلد کتاب نوفل لوشاتو؛ پایان غربت

بریده‌هایی از کتاب نوفل لوشاتو؛ پایان غربت

۳٫۴
(۵)
مادر وقتی از بیدار شدنم باخبر شد، مثل همیشه با ناله و نفرین برای انجام تکالیف مدرسه تشویقم کرد.
سپیده دم اندیشه
وقتی به حیاط رفتم، گوشه‌ای ایستاده بود و در حالی که کتابی در دست داشت، لقمه‌اش را گاز می‌زد. از دور سلام کردم و گفتم: ـ چه‌قدر کتاب می‌خوانی، محمد؟ یک کم هم نفس بکش. لقمه‌اش را تعارف کرد و با خنده گفت: ـ با کتاب هم می‌شود نفس کشید. ـ حتماً نفس کشیدن ادبی؛ نه؟!
سپیده دم اندیشه
من نمی‌توانم با سکوت از تکلیف الهی شانه خالی کنم. نمی‌توانم برای داشتن زندگی راحت سکوت کنم. در این صورت چگونه می‌توانم جواب خدا را بدهم؟
سپیده دم اندیشه
وقتی ترکش‌های بیکار و ولگرد تصمیم گرفتند به جای اصابت به آهن‌پاره‌ها و کیسه‌های شنی سنگر، به تن و بدن من بنشینند، مجبور شدم چند روزی را در بیمارستان و مدتی هم در منزل بستری شوم. اصلاً فکر نمی‌کردم چند تکه آهن بی‌مقدار باعث خانه‌نشینی من شوند.
سپیده دم اندیشه
شهر نجف منتقل گردید؛ شهری که به سبب کینه‌ای که حزب بعث عراق و صدام حسین از شیعیان داشتند، از کمترین امکانات شهری هم بهره‌مند نبود.
سپیده دم اندیشه

حجم

۱۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰
۵۰%
تومان