بریدههایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
۴٫۳
(۱۶۵۵)
اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن.»
پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه.»
fatemehshirali
اژدهای کوچک گفت: «برگها دارن میمیرن.»
پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رهاکردن چقدر میتونه زیبا باشه.»
TAHA
اژدهای کوچک گفت: «نمیتونم از این چاله بیام بیرون.»
پاندای بزرگ لبخندی زد و گفت:
«پس من میآم و اونجا پیشت میشینم.»
TAHA
اژدهای کوچک پرسید: «داری به چی فکر میکنی؟»
پاندای بزرگ گفت: «هیچی. فوقالعادهست.»
TAHA
پاندای بزرگ گفت: «یه راه طولانی در پیش داریم.»
اژدهای کوچک نیشخندی زد و گفت: «بابابزرگ اژدها همیشه میگفت که یه سفر هزار کیلومتری با یه استکان چای شروع میشه.»
اژدهای کوچک گفت: «تو شنوندهی خوبی هستی.»
پاندای بزرگ جواب داد: «شنیدن هیچوقت برام دردسر درست نکرده.»
TAHA
بزرگاژدهاهمان اژدهای کوچکی است که هیچوقت تسلیم نشد.
TAHA
پاندای بزرگ گفت: «راه پیش رو انگار دشواره.»
اژدهای کوچک گفت: «مهم نیست که چقدر سخت شه، باهم باهاش روبهرو میشیم.»
TAHA
اژدهای کوچک گفت: «گاهی فکر میکنم اونقدر که باید خوب نیستم.»
پاندای بزرگ گفت: «درخت گیلاس خودش رو با درختهای دیگه مقایسه نمیکنه. فقط شکوفه میده.»
TAHA
اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گلها رو ببینم.»
پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اونها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»
TAHA
پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟»
اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»
TAHA
شجاع باش.
هیچوقت نمیدانی اولین دیدار به چه منجر میشود.
TAHA
پاندای بزرگ گفت: «دوباره گم شدیم.»
اژدهای کوچک گفت: «من وقتی گم میشم از اول شروع میکنم و سعی میکنم یادم بیاد که چرا شروع کردم و همین بهم کمک میکنه.»
TAHA
پاندای بزرگ گفت: «پاییز شده و بهزودی زمستون از راه میرسه.»
اژدهای کوچک گفت: «آخ، چه عصرهای گرم و دوستانهتری برای باهمبودن... اون هم با چای.»
TAHA
«عجله کن پاندای بزرگ، دیرمون میشه!»
پاندای بزرگ نشست و گفت:
«دوست دارم فکر کنم منم که شوروشوقی درست میکنم.»
TAHA
«من وقتی گم میشم از اول شروع میکنم و سعی میکنم یادم بیاد که چرا شروع کردم و همین بهم کمک میکنه.»
سوفی
«توی شرایط بهتر ریشههاش عمیق شدهان. حالا میتونه هر طوفانی رو پشت سر بذاره.»
سوفی
پاندای بزرگ گفت: «اشتباههای تو تلاشت رو نشون میده. پس تسلیم نشو!»
اژدهای کوچک گفت: «میخوام دنیا رو تغییر بدم.»
پاندای بزرگ در جواب گفت: «از نفر بعدی که به کمکت احتیاج داره شروع کن.»
Judy
پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهمتره، سفر یا مقصد؟»
اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»
Judy
اژدهای کوچک جیغ زد: «عجله کن! کار زیاد داریم!»
پاندای بزرگ گفت: «رودخونه عجله نمیکنه و با اینکه موانع زیادی سر راهشه، همیشه به جایی که میخواد میرسه.»
Judy
پاندای بزرگ گفت: «از همه چی مهمتر... توجهکردنه.»
Judy
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۰٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان