بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک | صفحه ۱۶۶ | طاقچه
کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک اثر جیمز نوربری

بریده‌هایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک

نویسنده:جیمز نوربری
امتیاز:
۴.۳از ۱۶۵۴ رأی
۴٫۳
(۱۶۵۴)
اژدهای کوچک گفت: «چه باغ زیبایی.» پاندای بزرگ سر تکان داد و گفت: «ما پیداش کردیم چون بار‌ها راه رو اشتباه رفتیم.»
ن. عادل
«دوست دارم فکر کنم منم که شوروشوقی درست می‌کنم.»
ن. عادل
بعضی‌ها مثل شمع‌اند؛ خود‌شان را می‌سوزانند تا به دیگران نور بتابانند.
ن. عادل
عشق نیازی به توضیح ندارد.
ن. عادل
اژدهای کوچک پرسید: «تو داری چی‌کار می‌کنی؟» پاندای بزرگ گفت: «نمی‌دونم ولی خیلی کِیف می‌ده.» اگر به دنبال شادکردن دیگران باشی، خودت هم به شادی می‌رسی.
ن. عادل
اژدهای کوچک عصبانی گفت: «نمی‌تونم یه جای خوب برای این شاخه‌ی آخری پیدا کنم.» پاندای بزرگ بامبو‌اش را متفکرانه جوید و گفت: «همین نقص‌ها‌ست که فوق‌العاده‌اش می‌کنه.»
ن. عادل
اژدهای کوچک گفت: «ذهنم گاهی مثل این طوفانه.» پاندای بزرگ گفت: «اگه درست گوش بدی، می‌تونی صدای پاشیدن قطره‌های بارون روی سنگ رو بشنوی. حتی توی طوفان هم می‌شه کمی آرامش پیدا کرد.»
ن. عادل
اژدهای کوچک گفت: «کاش زودتر دیده بودمت، می‌تونستیم بیشتر با هم ماجراجویی کنیم.» اژدهای کوچک پرسید: «هدف من چیه؟» پاندای بزرگ مکثی کرد و بعد گفت: «که روی این سنگ بنشینی و با دوستت باشی.»
ن. عادل
وقت‌هایی که هیچ کاری نمی‌کنی، اصلاً وقتِ هدر‌رفته نیست.
ن. عادل
اژدهای کوچک گفت: «کاش این لحظه تا ابد طول می‌کشید.» پاندای بزرگ گفت: «ما فقط همین لحظه رو داریم.»
ن. عادل

حجم

۱۰٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۶۵
۱۶۶
صفحه بعد