بریده‌هایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک

نیازی نیست برده‌ی افکار منفی‌ام باشم.

روزهایی هست که بلندشدن، خودش پیروزی است.

اژدهای کوچک پرسید: «فکرهای بد باعث می‌شن من آدم بدی بشم؟» پاندای بزرگ گفت: «نه. موج‌ها اقیانوس نیستن. فکر‌ها هم ذهن نیستن.»

پاندای بزرگ گفت: «بهترین چیزی که با چای می‌چسبه یه دوست خوبه.»

گوش‌دادن مهم‌ترین کاری است که می‌توانی برای کسی بکنی.

اژدهای کوچک پرسید: «چی رو داری جشن می‌گیری؟» پاندای بزرگ گفت: «زیر بارون بودن با تو رو.»

اژدهای کوچک پرسید: «فکرهای بد باعث می‌شن من آدم بدی بشم؟» پاندای بزرگ گفت: «نه. موج‌ها اقیانوس نیستن. فکر‌ها هم ذهن نیستن.»

گاهی خوب است بدون دانستن مقصد راهی شویم.

اژدهای کوچک پرسید: «چه جوری به رفتن ادامه می‌دی؟» پاندای بزرگ گفت: «گاهی حتی یه قدم خیلی کوچیک بهتر از اینه که اصلاً قدمی برنداری.» اژدهای کوچک گفت: «این کوتاه‌ترین روزه. زمستون واقعاً از راه رسیده.» پاندای بزرگ گفت: «ولی طولانی‌ترین شب هم هست؛ زمستون شگفتی‌های خاص خودش رو داره.»

اژدهای کوچک پرسید: «چه جوری به رفتن ادامه می‌دی؟» پاندای بزرگ گفت: «گاهی حتی یه قدم خیلی کوچیک بهتر از اینه که اصلاً قدمی برنداری.»

پاندای بزرگ گفت: «راه پیش ‌رو انگار دشواره.» اژدهای کوچک گفت: «مهم نیست که چقدر سخت شه، باهم باهاش روبه‌رو می‌شیم.»

اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گل‌ها رو ببینم.» پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اون‌ها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»

پاندای بزرگ سر تکان داد و گفت: «ما پیداش کردیم چون بار‌ها راه رو اشتباه رفتیم.»

اژدهای کوچک پرسید: «چه جوری به رفتن ادامه می‌دی؟» پاندای بزرگ گفت: «گاهی حتی یه قدم خیلی کوچیک بهتر از اینه که اصلاً قدمی برنداری.»

پاندای بزرگ گفت: «مسیر سفر تو روی هیچ نقشه‌ای نیست. خودت باید راهت رو پیدا کنی.»

اژدهای کوچک گفت: «گلم...» «هر چیزی اومدن و رفتنی داره، کوچولو. همینه که خیلی ارزشمند‌شون می‌کنه.»

پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟» اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»

پاندای بزرگ گفت: «بهترین چیزی که با چای می‌چسبه یه دوست خوبه.»

شجاع باش. هیچ‌وقت نمی‌دانی اولین دیدار به چه منجر می‌شود.

پاندای بزرگ گفت: «بهترین چیزی که با چای می‌چسبه یه دوست خوبه.»