بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک | صفحه ۱۳۳ | طاقچه
کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک اثر جیمز نوربری

بریده‌هایی از کتاب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک

نویسنده:جیمز نوربری
امتیاز:
۴.۳از ۱۶۵۵ رأی
۴٫۳
(۱۶۵۵)
گاهی خوب است بدون دانستن مقصد راهی شویم.
ساکنِ ماه🌙
رودخونه عجله نمی‌کنه و با این‌که موانع زیادی سر راهشه، همیشه به جایی که می‌خواد می‌رسه.
ساکنِ ماه🌙
«مسیر سفر تو روی هیچ نقشه‌ای نیست. خودت باید راهت رو پیدا کنی.»
ساکنِ ماه🌙
اژدهای کوچک گفت: «هنوز نرفته، دلم براش تنگ شد. اگه آسیب ببینه، چی؟» پاندای بزرگ گفت: «وقتی خیلی به کمک نیاز داشت، کمکش کردی. اگه عمر طولانی و شادی داشته باشه، چی؟»
ساکنِ ماه🌙
اژدهای کوچک گفت: «کاش این لحظه تا ابد طول می‌کشید.» پاندای بزرگ گفت: «ما فقط همین لحظه رو داریم.»
ساکنِ ماه🌙
اژدهای کوچک گفت: «ذهنم گاهی مثل این طوفانه.» پاندای بزرگ گفت: «اگه درست گوش بدی، می‌تونی صدای پاشیدن قطره‌های بارون روی سنگ رو بشنوی. حتی توی طوفان هم می‌شه کمی آرامش پیدا کرد.»
ساکنِ ماه🌙
«نگرانم. نمی‌دونم بعدش چی‌کار کنم.» پاندای بزرگ گفت: «فقط یه لحظه بایست، نفس بکش و به صدای پیچیدن باد توی بامبو‌ها گوش کن.»
ساکنِ ماه🌙
«می‌دونی، ممکنه بعداً با کلی اشتیاق از روز‌های خوب قدیم یاد کنیم.» پاندای بزرگ گفت: «پس بیا هیچ‌وقت دست از خاطره‌سازی برنداریم.»
ساکنِ ماه🌙
«هر چیزی اومدن و رفتنی داره، کوچولو. همینه که خیلی ارزشمند‌شون می‌کنه.»
ساکنِ ماه🌙
«برگ‌ها دارن می‌میرن.» پاندای بزرگ گفت: «ناراحت نباش. طبیعت با پاییز بهمون نشون می‌ده رهاکردن چقدر می‌تونه زیبا باشه.»
ساکنِ ماه🌙
«چه حیف که خیلی وقت پیش این درخت رو نکاشتیم. تصور کن الان چقدر بزرگ شده بود.» پاندای بزرگ گفت: «الان که داریم می‌کاریمش. همین مهمه.»
ساکنِ ماه🌙
«صدای پیچیدن باد توی درخت‌ها رو می‌شنوی اژدهای کوچیک؟ طبیعت اینجوری به ما می‌گه یه لحظه بایستیم، نفس بکشیم و فقط باشیم.»
ساکنِ ماه🌙
«‌می‌خوام یه غرفه بزنم و از این کدو‌تنبل‌های ترسناک بفروشم. ولی می‌ترسم شکست بخورم.» پاندای بزرگ باز هم برای دوستش چای ریخت و گفت: «ممکنه شکست بخوری کوچولو، ولی اگه از ترس امتحانش نکنی، قطعاً شکست خوردی.»
ساکنِ ماه🌙
«جهان چیه؟» پاندای بزرگ به آسمان شب نگاه کرد و گفت: «ماییم کوچولو. ما اقیانوس‌های بی‌انتها و رعد‌و‌برق‌های تابستونی هستیم؛ چی از این قشنگ‌تر؟»
ساکنِ ماه🌙
«این کوتاه‌ترین روزه. زمستون واقعاً از راه رسیده.» پاندای بزرگ گفت: «ولی طولانی‌ترین شب هم هست؛ زمستون شگفتی‌های خاص خودش رو داره.»
ساکنِ ماه🌙
اژدهای کوچک گفت: «خیلی خسته‌ام.» پاندای بزرگ مکثی کرد و گفت: «توی زمستون طبیعت کنار می‌ره، استراحت می‌کنه و انرژی‌اش رو جمع می‌کنه برای یه شروع تازه. ما هم اجازه داریم همین کار رو بکنیم دوست کوچیک من.»
ساکنِ ماه🌙
اژدهای کوچک گفت: «نمی‌تونم احساسم رو توضیح بدم.» پاندای بزرگ لبخند زد و گفت: «عیبی نداره. کلمه‌ها برای همه چی کافی نیستن.»
Bahar
اژدهای کوچک پرسید: «سه‌ تا آرزوی تو چیه؟» پاندای بزرگ کمی به فکر فرو رفت و گفت: «ما با هم... سفر کنیم... زیر بارون.»
Bahar
اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گل‌ها رو ببینم.» پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اون‌ها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»
مسلم عباسپور
پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟» اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»
مسلم عباسپور

حجم

۱۰٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان