بریدههایی از کتاب جاودانهها پائولو کوئیلو: گزیده عارفانهها، عاشقانهها و نکات اخلاقی
۳٫۹
(۱۸)
من اینجایم. من به همراه عشق به جهان آمده ام. از آشفتگی و نابسامانی متنفر و بیزارم. به همین دلیل هم اگر هر کدام از شما به دنبال نابسامانی یا آشفتگی هستید، از من سؤالی نپرسید و به دنبال کار خود بروید. به عقیدۀ من، مهم است بدانیم عشق همه چیز را در بر میگیرد. نمی تواند خواستنی باشد؛ چون در خودش دارای پایان است. نمی تواند خیانت کند؛ زیرا کاری با تملک ندارد. نمی تواند اسیر شود؛ زیرا رودخانه ای است که همواره جاری است. هر کس که میکوشد عشق را اسیر کند، موجب مسدود شدن چشمه ای میشود که آن را سیراب میکند و آبی که در جایی جمع شود، راکد میشود و میگندد.
رها
ایمان، میل و آرزو نیست. ایمان، اراده است. امیال، چیزهایی هستند که باید تحقق یابند؛ در حالی که اراده یک نیروست. اراده فضای پیرامون ما را تغییر میدهد
رها
انسان نمی داند که با آگاهی از مرگ میتواند شجاع تر باشد و میتواند به فتوحات بیشتری دست یابد؛ چون چیزی برای از دست دادن ندارد و مرگ حق است.
(سفر زیارتی
رها
هرگاه فکری به ذهن تان خطور میکند که احساس بدی پیدا میکنید: مانند حسادت، تأسف، رشک، تنفر و نظایر اینها، به ترتیب زیر عمل کنید:
ناخن انگشت سبابه تان را چنان در ریشۀ انگشت شست خود فرو برید که به شدت درد بگیرد. به درد حاصل توجه کنید: این درد بازتاب جسمی درد معنوی تان است. تنها زمانی از شدت فشار بکاهید که آن اندیشۀ بی رحم از شما فاصله بگیرد.
این کار را هرچند بار که لازم است انجام دهید تا آن اندیشه رها تان کند؛ حتی اگرلازم بود ناخن تان را چندین بار
در ریشۀ شست تان فرو کنید. هربار، مدت بیشتری طول میکشد تا آن فکر بی رحم به سراغ تان باز گردد. هرگاه آن اندیشه به ذهن تان بازگشت، این تمرین را انجام دهید تا آن اندیشه برای همیشه از ذهن تان پاک شود.
(سفر زیارتی)
رها
نبرد نیکو نبردی است که به واسطه ی رؤیاها مان انجام میدهیم. هنگامی که جوانیم و رؤیاها مان ابتدا با تمام قوا در وجودمان منفجر میشوند، شهامت بسیار داریم، ولی جنگیدن را هنوز نیاموخته ایم. با تلاش بسیار، جنگیدن را میآموزیم، ولی دیگر شجاعت لازم را برای نبرد نداریم، به همین دلیل علیه خود قیام میکنیم و جنگی در وجود خود به راه میاندازیم. ما بدترین دشمن خود میشویم. میگوییم رؤیاها مان بچگانه بودهاند و یا تحقق شان دشوار بوده و یا چون زندگی را به درستی نمی شناختیم، چنین رؤیاهایی داشته ایم. رؤیاها مان را میکُشیم چون از انجام نبردی نیکو هراس داریم.
رها
کالین ویلسون که امروز نویسندۀ مشهوری است، وسوسۀ خودکشی را که در شانزده سالگی به او دست داده بود، چنین توصیف میکند: وارد آزمایشگاه شیمی مدرسه شدم و شیشۀ زهر را برداشتم. زهر را در لیوانِ
پیش رویم خالی کردم؛ غرق تماشایش شدم؛ رنگش را نگاه کردم و مزۀ احتمالیاش را در ذهنم تصور کردم. سپس اسید را به بینی ام نزدیک کردم و بویش به مشامم خورد؛ در این لحظه ناگهان جرقه ای از آینده در ذهنم درخشید... و توانستم سوزش آن را در گلویم احساس کنم و سوراخ ایجاد شده در درون معده ام را ببینم. احساس آسیب ِآن زهر چنان حقیقی بود که گویی به راستی آن را نوشیده بودم. سپس مطمئن شدم که هنوز این کار را نکرده ام. در طول چند لحظه ای که آن لیوان را در دست گرفته بودم و امکان مرگ را مزه مزه میکردم، با خود فکر کردم: اگر شجاعت کشتن خودم را دارم، پس شجاعت ادامه دادن زندگی ام را هم دارم.
(دومین مکتوب)
رها
نها زمانی شادم که فکر میکنم خداوند وجود دارد و به سخنانم گوش میدهد؛ اما هنگامی که هیچ چیز به ظاهر معنا و مفهومی ندارد، فقط این مطلب برای ادامۀ زندگی کافی نیست. من به شادی ای تظاهر میکنم که احساسش نمی کنم؛ غم و اندوه خود را پنهان میکنم تا موجب نگرانی کسانی نشوم که دوستم دارند و مراقبم هستند.
(ساحرۀ پرتوبِلّو)
مهدی فیروزان
ما برای زیستن، افسانه ای شخصی داریم؛ اما این افسانه خودش را اینجا و اکنون آشکار میکند، نه در نقشههایی که برای آینده میکشیم. هر چیز دیگری فقط هذیان است.
(دومین مکتوب)
مهدی فیروزان
تواضع، گذاشتن مُهری روی لبهای مان و به فراموشی سپردن متانت مان، مهربانیهایمان و سخاوتمندیهایمان است.
(عطیۀ برتر)
مهدی فیروزان
عشق هرگز شکست نخورده مأیوس نمی شود و زندگی هم تا زمانی که عشق وجود داشته باشد، شکست نخواهد خورد.
(عطیۀ برتر)
مهدی فیروزان
حجم
۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
حجم
۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۹۶ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان